بهروز نام دارم و 23 سال پیش طبیعت، تُفم کرد. از همان روز نخستین تا امروز سرگردان و ولگردم.
شماهایی که به این وبلاگ سر میزنید و خط خطیهایم را میخوانید.
سپاسگزار تانم.
ادامه...
آدم همسایهیی داشته باشد که نه نامشه شنیده
باشه و نه نشانشه دیده باشه. فقط از رفت و آمد موترهای ضد گلوله و چَپ چَپ
سیل کدنِ آدمهایش بفهمه که نفر خطرناک است. کُلِ کوچه ره بند انداخته
باشه قتی دیوارکهای سمنتی و سر و صدای موسیقی پهرهدارهایش خوابِ آدم ره
حرام کنه و آدم چیزی نتانه گفتن، هی بد چیز است دیگه و اعصابخرابکن، دلِ
آدم میشه که برود و یک امپُلُق ده بینی نفرِ اول بزنه و بگویه ای لوده جمع
کو ای شغال بازیته.
بهروز خاوری
چهارشنبه 2 اسفندماه سال 1391 ساعت 09:47 ب.ظ