نویسنده : پیتر تامسن Peter Tomsen
برگردان: تابش فروغ
پیتر تامسن، دیپلمات برجستهی امریکاییست که به حیثت
نماینده ویژه در امور مقاومت افغانستان از 1989-1992 خدمت کرده است. او نویسنده
کتاب "جنگ های افغانستان: دهشت افگنی
پرخاشگر، نبرد های قبیله یی و ناکامی های قدرت های بزرگ " می باشد
چهار صبح 23 جون 2001 بود و انگشت شمار ستاره گانی، در
دوردست، بر فراز تاریکی شهر سمرقند ازبیکستان چشمک می زدند. من تمام شب را در درون
لابی کوچک هوتل ستالینست ایرا، همراه با عبدالحق - یک رهبر پشتون افغانستان در
مقاومت ضد طالبان – قدم زدم. به دعوت او من عبدالحق را در دیدارش با فرمانده
تاجیک شمال احمد شاه مسعود برای بحث بر سر یک استراتیژی ختم جنگ طولانی افغانستان
همراهی می کردم.
ما به یک خودری که در انتظار ما بود همراه با محافظ عبدالحق
و جیمز ریتچی James Ritchie بازرگان امریکایی – دوست عبدالحق – سوار شدیم. راننده به طرف
شرق چرخید، به جانب دوشنبه، پایتخت کشور همسایه تاجیکستان، 12 ساعت فاصله با
خودرو. ما برنامه داشتیم تا دیدار دو روزه یی در دوشنبه با مسعود شناخته شده با
نام " شیر پنجشیر" - دره ای که او در شمال افغانستان در تصرف داشت-
برگزار کنیم. عبدالحق چشم داشت تا کمک
مسعود را برای برنامه ی سقوط حکومت طالبان در کابل که توسط پاکستان حمایت می شد،
جلب کند و امیدوار بود که مسعود برای صف آرایی محور های ضد طالبان در سراسر کشور، جهت
تعویض رژیم با یک ائتلاف درون قومی افغانستان تحت رهبری سیاسی ظاهر شاه، که زمانی
شاه افغانستان بوده و در تبعید زندگی می کرد، کمک خواهد کرد. هیچ گروه قومی اکثریت نفوس را در افغانستان تشکیل
نمی دهند. همه کرسی ای، در میز می خواستند و به خوبی مسلح بودند. عبدالحق گفت می
خواهد من در تلاش هایش برای گرد همایی
افغانستانی ها کمک کنم و با او باشم. او گفت کثرت گرایی معتدل، نه توتالیتاریسم
طالبانی، راه حل معضل افغانستان است.
مسعود به گرمی از ما در اتاق نشمین خانه "دوشنبه " اش پذیرایی کرد. نُه سال از
آن گاه می گذشت که ما برای برای آخرین بار در دفتر بزرگ اش در وزارت دفاع در کابل،
پیش از این که طالبان به قدرت برسند، دیده بودیم. خطوط چهره اش حالا طولانی تر و
عمیق تر شده بودند.
مسعود یک ساعت پیش از ما، مستقیم از میدان نبرد در افغانستان،
با پرواز یک چرخبال رسیده بود. او شرح داد که چگونه نیرو هایش یک تعرض 10 روزه
طالبان بر موضع اش در شمال افغانستان در نزدیکی مرز تاجیکستان را عقب زدند. نبرد
فقط صبح همان روز به پایان رسیده بود. خبر چین هایش در پاکستان و در مقر ارتش
پاکستان در کندز، غرب خطوط جنگ، وی را پیشاپیش از تعرض آگاه کرده بودند. او گفت
افسران نظامی پاکستان حمله طالبان را رهبری کردند. مسعود نام جنرال پاکستانی که
فرماندهی تعرض را به عهده داشت به ما گفت و واحد های از ارتش پاکستان که در عملیات
نقش داشتند را مشخص ساخت. او مدعی شد که 25000 سرباز پاکستانی و دانشآموزان مدرسههای
دینی در کنار دستههای طالبان، دو تیپ عربهای اسامه بن لادن و 300 ستیزهجوی
ازبیک، در این تعرض می جنگیدند. افسران پاکستانی، نه طالبان، تعرض های سالانه را
زیر نام طالبان برنامه ریزی و عملی می نمودند. مسعود شکوه کرد که نخست مردم
افغانستان هدف تجاوز شوروی در 1979 از شمال قرار گرفتند، حالا آن ها با تجاوز دوم،
این بار از سوی پاکستان و از جنوب مواجه شدند.
روز بعد، عبدالحق و مسعود موافقت کردند تا فعالیت های ضد
طالبانی شان را هماهنگ کنند و از ایجاد یک حکومت افغانستانی ها در تبعید، به رهبری
ظاهر شاه حمایت نمایند. این حکومت شامل تمامی گروه های عمده ای بود که مخالف
حکمرانی طالبان بودند.
سپس در سفارت
امریکا در تاشکند ازبیکستان، من سه پیام طبقه بندی شده در مورد نشست را آماده
کردم. من موانع فرا راه دو فرمانده ملیگرای
میانهرو افغانستانی را بازگو نمودم، اما
نوشتم که استراتیژی آن ها بخت بهتری نسبت به هر اسراتیژی امریکا -که من دیده بودم - برای راندن طالبان و
القاعده از افغانستان داشت. برنامه قرار بود توسط افغانستانی ها رهبری و عملی شود.
پذیرایی سرد
برنامه با یک پذیرایی اگر نه خصمانه ولی سرد در واشنگتن
روبرو شد. مثل ادارهی پیشین کلینتن، ادارهی جورج دبلیو بوش در باور کردن به این
که پاکستان یک متحد مطمئن در نبرد با دهشت افگنی و با ثبات سازی افغانستان باقی می
ماند – حتا وقتی که ارتش پاکستان و سازمان استخبارات نظامی اش، ISI
داشتند با مسلمانان دهشت افگن بین المللی چون القاعده، احزاب اسلامی پاکستان و
گروه های ستیزه جوی اسلام، هماهنگی می کردند تا افغانستان را به سکوی پرشی برای
اسلام تندرو بدل کنند- فریب خورده بود.
از 1993 تا11 سپتامبر 2001 احتمالا در یکی از بزرگترین
اشتباه های تاریخ سیاست امریکا، حکومت ایالات متحده زمام سیاست امریکا در قبال
افغانستان را به پاکستان یعنی به نظامیان پاکستانی و سازمان نیرومند ISI
سپرد. سیاست امریکا در واقع دادن دست باز، به روباهی در لباس مرغ بود. اتحاد ناپاک
ISI ،
القاعده و طالبان تندرو به افغانستان نقب زد و خانه کرد. وقتی بن لادن حمله های
دهشت افگنانی جهانی را راه انداخت، نظامیان پاکستان و ISI
تعرض های نظامی سالانه را برای به محاصره کشیدن موضع مسعود در شمال، برنامه ریزی،
تجهیز و حمایت کردند. چشم پوشی امریکا از جریان تندور اسلامگرای پاکستان در افغانستان،
انزوای موفق ترین فرمانده افغانستانی که بر ضد طالبان و القاعده میجنگید را تقویت
بخشید.
کمتر از سه ماه پس از دیدار" دوشنبه " در ساعتهای
صبح زود و خاموش نهم سپتامبر 2001 در شمال افغانستان مسعود و یک دوست افغانستانی
اش شعر های حافظ، شاعر معروف زبان پارسی که در قرن چهاردهم میلادی می زیست را با
صدای بلند می خواند. دوستش احساس خوبی نداشت وقتی شعر ها به یک مرگ زود هنگام
اشاره داشت. مصرعی این گونه پایان یافت : " دمی فرصت غنیمت دان که بعد از روزگار ما
بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد "
پس از چاشت آن روز، دو سوء قصد کننده ی القاعده در قیافه
خبرنگار، مواد انفجاری پنهان شده در کمربند انفجاری و کمرهی شان را منفجر کردند،
مسعود و سخنگوی رسانه یی اش را کشتند. در 26 اکتبر 2001، عبدالرزاق وزیر کشور /
داخله - مرتبط به ISI-
طالبان، ظالمانه عبدالحق را وقتی تلاش داشت تا به روستای قبیله یی اش در افغانستان
جهت رهبری شورشی بر ضد طالبان وارد شود، کشت. در شش ماه پس از نشست " دوشنبه
" شان، دو نیرومند ترین دشمن افغانستانی طالبان و القاعده مرده بودند.
برد- باخت
اتحاد کشندهی ISI،
ملا های طالب، القاعده و سازمانهای دهشت افگنی- دینی پاکستان؛ افغانستانی های
میانهرو و ملی گرایی همچون عبدالحق و مسعود را مانع های عمده فرا راه تغییر
افغانستان قبیله یی به یک دولت تندرو اسلامی می دیدند. آن ها برنامه داشتند تا افغانستان
شکسته از جنگ را به سکوی جهت انتقال اندیشهی تندروانهی سنی مذهب شان به آسیای
میانه مسلمان نشین، خاور میانه و فراتر از آن تبدیل کنند. از آن گاه به بعد، سوء
قصدهای هدفمند رهبران واقعی و با ظرفیت میانهرو افغانستانی؛ به عنصر های کلیدی
راهبرد شان بدل شد. در اواخر دهه 1980 و سراسر دهه 1990، شماری از رهبران قبیلهیی
افغانستانی ضد طالبان، فرماندهان و سیاستمداران به شمول پدر رییس جمهوری حامد
کرزی، در روز روشن در خیابان های پاکستان با شلیک گلوله از پا در آمدند. هیچ سوء قصد کننده ی بازداشت نشد و کمتر تلاش
شد تا مجرم ها، شناسایی شود. سوء قصد ها
اهداف شان را برای تأمین چیرگی / هژمونی، اسلام آباد در کابل به پیش برد.
حمایت گسترده و پنهانی ارتش از گروههای سنی اسلام گرا در
پاکستان و افغانستان سه هدف اولیه داشت. نخست حفظ تسلط ارتش در دولت پاکستان با
سرکوب دو حزب دیموکراتیک و سیکولار مردم. دوم، تلاش برای برپایی سد اسلام گرای
پاکستان، کشمیر، افغانستان و در نهایت آسیا میانه جهت حفظ توازن هماوردی / حریفی
سنتی هند – پاکستان. سوم، جنرال های پاکستانی امید داشتند تا جایگاه
رهبری برای پاکستان در جهان اسلام پیدا کنند.
تا نهم سپتامبر 2001 واشنگتن در بهترین شکل غلط فهمید، و
به بدترین شیوه بر نقش پنهانی نظامیان
پاکستان در تسلط اسلام تندرو در افغانستان چشم پوشید. حمایت امریکا از افغانستانیهای
ضد طالبان و فشار بر پاکستان میتوانست بسیج گروههای میانهرو افغانستان را برای
سرنگونی طالبان و دوباره روی کار آوردن یک دولت کثرت گرا و مدرن افغانستانیها که
پیش از کودتای کمونیستی 1978 وجود داشت را ترغیب کند. در عوض دستگاه های اطلاعاتی
و دیپلمات های امریکایی در کشف عمق حمایت پنهان ISI از
طالبان و القاعده و گسترش آن به افغانستان از پایگاه های آنان در پاکستان، ناکام
ماندند.
در واقع سیاست امریکا در دهه 1990 حایلی شد برای راهبرد
ویرانگر پاکستان در افغانستان و در مورد دهشت افگنی جهانی. پذیرش ادعای پاکستان از
سوی واشنگتن در مورد این که آن کشور داشت با ایالات متحده کار میکرد به استراتیژی
" اگر ما ببریم، ما می بازیم" منجر شد. رییس ISI
نسیم رنا به معاون وزارت خارجه امریکا ستورب تالبوت Strobe Talbott در فبروری 1996 گفت که " هیچ
گلوله ای " از پاکستان به طالبان نمی رفت. این یک دروغ شاخدار بود. سپس رییس
جمهوری کلینتن و بوش به طور ضعیفی پس از آن که دو سفارت خانهی ایالات متحده، در
افریقا در 1998 و ناوشکن USS Cole در بندر عدن در یمن از سوی القاعده بمب گذاری
شد، بر پاکستان فشار وارد کردند تا در سپردن بن لادن به پنجه عدالت کمک کند. در آن
زمان ISI داشت با بن لادن جهت آموزش هزاران تن
از جهادی های بین المللی در افغانستان کمک میکرد. بر اساس اطلاعات کمیسیون نهم
سپتامبر 2001، ایالات متحده فهمید که رییس بازنشتهی ISI
جنرال حمید گل، اطلاعات در مورد این که حملات موشک های کروز امریکایی چه زمانی
صورت می گیرد را به طالبان فاش میکرد. حمید گل میانه قد، فیوز خود کار " بخش
خصوصی" ISI
برای اجرای اجندا ISI از
طریق رهبران طالبان و بن لادن بود، کسانی که او به خوبی آن ها را میشناخت.
سیاست واشنگتن در قبال پاکستان همچون خلبان خودکاری تا آن
گاه که نیروهای ائتلاف به افغانستان پس از نهم سپتامبر رفتند، باقی ماند. طالبان و
القاعده تلفات بیشماری متحمل شدند اما رهبران بلند پایهی شان و بیشترین سربازان
شان فقط دوباره به امتداد مرز به پناهگاه های قدیمی شان در درون پاکستان عقب
نشستند. نزدیک به سه و سال و نیم را در بر گرفت که ISI ، طالبان و واحد های تندرو را
احیای مجدد کند و دوباره به افغانستان بفرستد. آن راهبرد دقیقاً، استراتیژی
ISI از
1994 تا 1998 را بازتاب داد که ISI
هزاران طالب پاکستانی و دیگر افراطی ها را برای سرنگونی حکومت مجاهدین در کابل
تنظیم و تجهیز کرد.
خروج
وقتی بیشترین حملات متقابل طالبان در 2005 از سر گرفته شد،
هیچ سرباز ارتش افغانستان نبود تا با آن ها رو در شود، جز جنگ سالاران غیر قابل
اعتمادی که از سوی نظامیان امریکایی و CIA
برای شان پرداخت میشد. ایالات متحده توجه
و نیروهایش را به عراق تغییر جهت داد. گزارشی
در مارچ 2002 توسط یک تیم درون سازمانی که توسط ارتش امریکا و جنرال سه ستاره چارلس
کامپیبل Charles Campbell
رهبری میشد، احیای زود هنگام ارتش افغانستان را توصیه می کرد. گزارش " به بال کبوتر بسته شد" ( جدی گرفته
نشد). در عدم موجودیت ارتشی برای افغانستان، پنتاگون به شورش طالبان با اعزام
نیروهای بیشتر و بیشتر ائتلاف، پاسخ داد؛ کوششی که به مرز 140000 سرباز به شمول
98000 امریکایی تا پایان 2010 انجامید. افزایش نیرو بر خلاف دید عبدالحق و مسعود
بود که افغانستانی ها باید خود بجنگند، و برای دفاع از کشور شان بمیرند، نه
سربازان خارجی.
پیشرفت های پسین طالبان به طور غم انگیزی شبیه دهه 1990 معلوم
می شود، وقتی که طالبان متحد ISI ، به کمربند پشتون نشین افغانستان نفوذ کردند، به سوی غرب و شمال به پیش
می رفتند و منطقه کابل را تهدید می نمودند. از نهم سپتامبر 2001 بدینسو عملیات سوء
قصد از پناهگاههای امن در پاکستان به طور ساختاری، بیشترین فرماندهان میانهرو
افغانستان که با مسعود و حق در جنگ شوروی – افغانستان رزمیده بودند را کشته است. قربانی ها شامل برادر
عبدالحق، معاون رییس جمهوری حاجی عبدالقدیر، و رییس پولیس شمال جنرال داوود داوود
میشود. در جولای 2001 سوء قصد کننده های طالبان برادر ناتنی رییس جمهور و فرمانده
جان محمد - کسی که کرزی را در تسخیر قندهار از دست طالبان در دسامبر 2001 کمک کرده
بود- را کشتند.
تاهنوز سه مورد سوء قصد بر جان کرزی که در یکی
از آن من خود در کندهار در سپتامبر 2002 شاهد بودم صورت گرفته است. یک گماشتهی
طالبان در درون نیروهای امنیتی استان دار / والی به سوی واسطهی حامل رییس جمهور
حرکت کرد و بر وی از طریق دریچهی باز خودرو آتش گشود. غوغا بر پا شد، جمعیت حاضر
در خیابان، به همه سو پراکنده شدند. نیروهای دریایی امریکا که محافظت رییس جمهوری
را میکردند، در مقابل آتش گشودند و سوء قصد کننده را با تگرگ گلوله کشتند.
استراتیژیست های نظامی پاکستان یک دهه بعد تر در استفاده از
نیروهای نیابتی طالبان، جهت دوباره به دست آوردن بیشترینه پایگاه در افغانستان -
که آن ها در جریان اول اکتبر تا دسامبر 2001 در پی مداخله نظامی امریکا از دست
دادند - توانا بوده اند. حتا پس از حمله دیدنی ماه می 2011 که اسامه بن لادن را در یک شهرک
نظامی ( بی این که هشداری به نظامیان پاکستانی در مورد عملیات داده شود) کشت؛
رهبران پاکستان اعم از ملکی و نظامی، هنوز رشته کار تاکتیک های فرسوده جهت محار
پاسخ شدید تر امریکا در برابر استراتیژی جنگ نیابتی اسلام آباد را در دست دارند. شگرد
های همیشگی نه بسیار زیرکانهی شان شامل؛ انکار های پذیرفتنی، جلب حوزه های
دوستانه CIA و نظامیان امریکایی در واشنگتن، وعده های دروغین
و قلابی که تغییر های عمده در سیاست های پاکستان بالاخره آمدنیست، هشدار های که
پاکستانی شاید بلیط چین را بر ضد واشنگتن استفاده کند، و ادعا های ساختگی که
ایالات متحده نیاز دارد تا نخست " خیانت های " گذشته به پاکستان را
ترمیم کند، شامل می شود. من بیست سال پیش، نماینده ویژهی امریکا برای مقاومت
افغانستان بودم. ادعای مضحک ارتش پاکستان که نمی دانسته که تحت تقیب ترین دهشت
افگن جهان، در درون یک محوطهی رهایشی بزرگ نزدیک اکادمی ملی نظامی پاکستان بوده
است، فقط آخرین نمونه از این رفتار است.
واقعیت های مأیوس کننده
راه اندازی موفق، حمله بر بن لادن در می 2011 و ممانعت از
پرداخت 800 ملیون کمک به پاکستان در جولای، نشانهی روشن، منصفانه و شدیرتر رویکرد
امریکا در پایان بخشیدن به تظاهر این که اسلام آباد متحد قابل اطمینان در
افغانستان و در نبرد بر ضد دهشت افگنی می باشد، است. چرخش رو به سقوط کنونی در روابط امریکا – پاکستان، بخشاً متاثر از فاش شدن این معماست.
روزنهی امید در کاهش روابط ایالات متحده- پاکستان این است
که واقعیت های مأیوس کنندهی که واشنگتن و اسلام آباد را در جریان دو دهه از هم جدا می کرد، اکنون دارند به طور آشکاری
پدیدار میشوند. شماری از تحلیگران امریکایی از پاکستان به مثابه " دوست-
دشمن" یاد میکنند. نظر سنجی های عامه در پاکستان نیز امریکا را در کمترین
قیمت می شمرند. اما واقعیت های ناگوار که کاهش روابط را باعث شده، نباید از نظر به
دور وانمود شود بل همانگونه که با چین برخورد شده است، رُک و پوست کنده نشانه
گرفته شود. حالات آن گونه که اتقافاً وجود دارند باید، زیرساختی برای گفتمان میان
دو کشور را بسازد. مسیر جدید در روابط ایالات- متحده پاکستان، باید به طور عمل
گرایانه ای تلاش ورزد تا تفاوت های را کاهش و زمینه های توافق را جهت ساختن بُعد
" دوست" و زدودن بُعد معادله " دشمن" افزایش دهد.
ایالات متحده به سهم خودش نباید در مورد آشکار بحث کردن در
بارهی تاریخچه حمایت ISI از
شبکههای دهشت افگنی در پاکستان و افغانستان ترسو باشد. شبکههای پاکستانی ها و
افغانستانی ها که ISI در
اواخر دهه 1980 و 1990 ایجاد کرد و آن ها را در درون پاکستان پرورد، منابع عمدهی
دهشت افگنی اسلامی اند که در کنار این که،
افغانستان را در می نوردد، ایالات متحده و
متحدین اش را تهدید میکند. سه گروه مذهبی- دهشت افگن وابسته به ISI ؛
لشکر طیبه، جیش محمد و حرکت المجاهدین، در فهرست سازمان های دهشت افگن خارجی وزارت
خارجه امریکا قرار دارند. سه گروه دهشت
افگن افغانستانی مورد حمایت ISI ، که افغانستان را به دولتی در
جنگ بدل کرده اند، طالبان افغانستان به رهبری ملا عمر، جمع جبهه های حقانی و
حکمتیار است. آنها شانه به شانه در امتداد مرز افغانستان-پاکستان با طالبان
افغانستان در شمال غرب پاکستان، شبکه حقانی در بخش مرکزی و گروه حکمتیار در مناطق
دور دست شمال شرقی پاکستان صف بسته اند. بر رغم کشتن هزاران سرباز نیروی های
ائتلاف به رهبری امریکا، کارگران خارجی که تلاش می کنند افغانستان را دوباره
بسازند، هم چنان نیروهای امنیتی افغانستان و افراد ملکی، واشنگتن تا هنوز این سه
گروه دهشت افگن افغانستانی را به مثابه سازمان های تروریستی خارجی مشخص نساخته است. بر اساس حکم قانون در ایالات
متحده این گام باید به زودی برداشته شود.
گروههای دهشت افگن مستقر در پاکستان و برخوردار از
پشتیبانی ISI، در
اوایل دهه 1990 فعال شد و این باعث گردید که وزیر خارجه آن وقت جیمز بیکرJames Baker نامه ای در 9 جنوری 1993 به نخست
وزیر پاکستان نواز شریف بنویسد. آن نامه هشداری از اداره ی جورج .اچ. دبلیو بوش به
پاکستان رساند که این کشور میتواند دولت حامی تروریسم نام بگیرد. شش ماه پس،
ادارهی کلینتون به پاکستان خبر داد که آن موضوع دیگر تحت ملاحظه برای جا گذاری در
فهرست نیست. نه جورج دبلیو بوش و نه ادارهی اوباما تا اکنون آن هشدار را دوباره نداده اند. این
کار باید میشد. نام گذاری پاکستان به یک دولت حامی تروریسم آغازگر قطع همگانی کمک
های امریکا خواهد بود در حالی که احتمالا گام های برای تحریم کمک های بیرونی به
پاکستان از طریق سازمان های بین المللی و متحدین ایالات متحده تعقیب خواهد شد. از
1993 گروههای دهشت افگن پاکستانی مرتبط به ISI کم
نه، بسیار زیاد در تروریسم بین المللی فعال شده اند، هم زمان سازمان های دهشت افگن
افغانستانی برخوردار از همکاری ISI،
ادامه می دهند تا جنگ پاکستان در افغانستان را به پیش ببرند. سال گذشته خونین ترین
سال از 11 سپتامبر2001 بدینسو بود و این محتمل است که نیروهای افغانستان و ائتلاف
تلفات بیشتری در 2011 نسبت به آن چه در 2010 متحمل شدند، بدهند.
راه در پیش رو
ادامه رویکرد خلط تحسین و نگرانی لفظی، در بارهی همکاری
پاکستان در نبرد با دهشت افگنی، یک جا با دیدارهای در سطح بلند و تأمین ارتباطات،
جنرال های اسلام آباد را قانع نخواهد ساخت تا همکاری شان را با طالبان افغانستان
متوقف، پناگاه های شورشیان را در پاکستان بسته، و یا فعالانه دهشت افگنان موجود در
کشور شان را، تعقیب و بازداشت کنند. تا وقتی که ارتش پاکستان پناگاه های امن برای
دهشت افگنان برپا دارند، جنگ تا مرز از هم پاشی افغانستان ادامه خواهد یافت، مهم
نیست که چه تعداد نیروهای ناتو اعزام و یا چه شمار نیروهای افغانستان آموزش
ببینند. سیاست های بیشتر واقعبینانه و سختگیرانه تر امریکا در قبال پاکستان، باید
جهت محاسبهی شماری از گرایش های منطقهیی و ژئوپولتیک که در مخالفت با ترویج
پنهانی اسلامگرایی خشن، از سوی پاکستان در جریان است، به کار گرفته شود. روابط
هند-امریکا وسیعاً با منافع مشترک اقتصادی و هم چنان نگرانی های ضد تروریستی، دارد
انکشاف می یابد. تکرار طرح ژئوپولتیک دهه 1990،
یعنی رساندن عمدتاً طالبان پشتون تا آمو دریا که افغانستان را از جمهوریت های شوروی
جدا می کند، دولت های آسیای میانه، هند و ایران را هماهنگ می سازد تا افغانستانی ها
تاجیک، ازبیک و هزارهی گروه های مقاومت ضد طالبان را کمک کنند. چین همچنان از
نفوذ القاعده در غربی ترین ایالت اش سینکیانگ؛ جای که مسلمانان جدایی طلب فعال اند
نگران خواهد شد. نتیجههای معکوس جنگ های نیابتی پاکستان در افغانستان، در خود آن
کشور نیز محسوس خواهد بود زیرا پاکستان بهره های کلان منطقه یی- اقتصادی، که یک
موافقت صلح در افغانستان می تواند به پاکستان فراهم کند، را از دست می دهد.
سنجش آسیب ها
آسیب فشار دادن پاکستان برای دست کشیدن از حمایت گروه های
تروریستی باید با آسیب قرار دادن ایالات متحده در معرض حملات دهشت افگنانه ای که
از پایگاه های امنی در پاکستان راه اندازی می شوند، سنجش گردد. اگر ایالات متحده
بار دیگر از یک اقدام جدی و نیرومند به دلیل ترس از روابط پاکستان، شانه خالی کند،
رهبران پاکستان نیازی نخواهند دید تا سیاست های شان را عوض کنند.
واشنگتن نباید نیروی که میتواند برای فشار وارد کردن اسلام
آباد جهت کمک به ختم جنگ در افغانستان و مختل نمودن سازمان های دهشت افگنی و
پناهگاه فعال آن ها در درون پاکستان، بسیج کند را دست کم بگیرد. اگر ارتش پاکستان
پاسخ به پافشاری های سیاسی امریکا نمی دهد، ایالات متحده باید فشارهای دو جانبه و
چند جانبه را بر اسلام آباد افزایش دهد. پاکستان روزگاری دشواری برای کسب حمایت
بیرونی خواهد داشت. امروزه همهی دولت های مسلمان پیشتاز در جهان، با دهشت افگنی
که از پناهگاه های امنی در پاکستان سرچشمه می گیرد، مخالف اند. چین و همچنان ایران
شیعی چیزهای زیادی برای از دست دادن به سبب خشونت تندرو سنی، دارند که طالبان بار
دیگر به افغانستان بیاورند. افزایش بیشتر شورشگری از سوی پاکستان نتیجه معکوس، تقویت
بسیج رو به رشد جهانی نیروها بر ضد پناهگاه های امن در پاکستان را در پی خواهد
داشت، که با پناهگاه امن ابیت آباد بن لادن برجسته شد.
در حالی که واشنگتن باید زرادخانه سلاح های هسته یی پاکستان
را در نظر داشته باشد، غرب موفقانه با بیشترینه روش های بازدارنده ی سلاح های هسته
یی، در طی بیشتر از نیم یک قرن معامله کرده است. توانایی هسته یی پاکستان نباید
امریکا را از اتخاذ یک رویکرد جدی، در قبال اسلام آباد، به دلیل پرورش شبکه های
تروریستی و فراهم آوری پناهگاه به آنان، باز دارد. هر تهدید هسته یی، جایگاه استراتیژیک
پاکستان را تضعیف، و ایالات متحده و باقی جامعه جهانی را به جانب هند خواهد کشاند.
اگر پاکستان به نگرانی های امریکا نپردازد، ادارهی اوباما
باید از منافع خود و منافع متحدینش دفاع کند. این به این معنا خواهد بود که سیاست
بیشتر قطعی، به شمول فشار های عامه و همگانی، که پاکستان پناهگاه های امنی
تروریستی اش را خنثا بسازد، تهدید به جا گذاری و سپس جاگذاری نام پاکستان در فهرست
کشور های حامی تروریسم، و کار با دیگران برای پایان بخشیدن به تخریب گفتمان درون
افغانستانی صلح، از سوی پاکستان، اتخاذ شود. ایالات متحده و هم پیمانانش باید تلاش
های پاکستان را جهت این که حکومت کابل و جامعه جهانی را مجبور به پذیرش ملاعمر و
دیگران رهبران طالبان، شبکه حقانی و یا حکمتیار به مثابه بخشی از حکومت ائتلافی
افغانستان کنند، نپذیرند و رد نمایند. آن ها دانه های زهر آگینی اند که تلاش های
گذشتهی صلح را ویران کرده اند. پاکستان منافع مشروع امنیتی در افغانستان دارد،
اما آن ها نباید تا آن جا پیش بروند که انتخاب کنند کی در کابل حکم می راند.
ایالات متحده و متحدانش باید همچنان قطعنامه های شورای
امنیت سازمان ملل را آماده کنند تا تحریم های بر پاکستان وضع شود، آن چنانی که بر
علیه دیگر دولت های حامی تروریسم استفاده شد. قطعنامه می تواند از دولت های عضو
بخواهد که ممنوعیت تسلیحاتی بر پاکستان بگذارند و تحریم بر سفر خارجی، مقام های نظامی و اطلاعاتی
پاکستانی که در حمایت از پناهگاه های دهشت افگنان، شناخته شده اند، را وضع کنند.
هیچ تضمینی نمی تواند وجود داشته باشد که این رویکرد جدی با
اسلام آباد موفق میشود، اما تغییر سیاست پاکستان تنها مسیریست که میتواند امید
ها را برای از میان برداشتن پناهگاه دهشت
افگنان، ضربهی سنگین زدن به تروریسم بین المللی، و پایان بخشیدن به جنگ
افغانستان، زنده نگه دارد. در فرجام، این فقط مردم پاکستان و رهبران شان است که می
توانند در مورد سرکوب نیروهای خشن جهادی، برگشت به راه دموکراسی، نوین سازی/
مدرنیزاسیون، و مدارای دینی تصمیم بگیرند. این لازمه و پیش نیاز یک افغانستان صلح
آمیز و آغاز تازه ای برای رشد اقتصادی آسیا-اروپای مرکزی است که از روزگار پایان
رونق راه ابریشم که بیشتر از یک هزاره از آن می گذرد، تا هنوز شاهد نبوده
است.