چشمی و صد نم، جانی و صد آه
چشمی و صد نم، جانی و صد آه
مانند
همیشه فیسبوک گردی میکردم و به صفحه های بعضی از بیوجدان ها کلهکَشَک،
که چشمم به این عکس افتاد، پارسال در روزی که "هوا خوش بود و نه گرم و نه
سرد" با دو سه تن از بیوجدان ها رفتیم شهر کهنۀ کابل و دل و دماغ را از
هوا و فضای قدیمی پُر کردیم.
شاید خوشمزه ترین چای سراسر عمرم را در همین دکان آهنگری زده باشم و عجب صفا و صمیمیتی داشتند آدم های آنجا
سپاس از حکیم مختار که این لحظه را قپید و ماندگار ساختi.