پایان نامه های دانشجویی درباره ی علی باباچاهی

به تحقیق می توان گفت یکی از نشانه های ورود و رسوخ شعر یک شاعر در مجامع آکادمیک و به اصطلاح فرهنگستانی، در تعداد و کیفیت پایان نامه های دانشجویی نمود می یابد. از یک سو استادی که با موضوع موافقت می کند حتما با شعر شاعر آشناست و نیز دانشجو که لابد موضوع پایان نامه اش را با اگاهی و پیش اندیشی انتخاب می کند.

شعر باباچاهی به ویژه در دو دهه ی اخیر، در ردیف شعر پیشرو و آوانگارد قرار می گیرد و همچون دیگر نمونه های پیشرو،  سال ها طول می کشد تا به محافل اکادمیک راه یابد. اما در سال های اخیر نقد و نظرهای منتقدان اکادمیک درباره ی شعر باباچاهی سیری صعودی داشته است( با جست و جو در موتورهای جست و جوگر به راحتی می توان به این نقدها دسترسی داشت).

نقطه ی دیگری که رابطه ی شعر باباچاهی را با محافل آکادمیک در سال های اخیر دوستانه نشان می دهد، انتخاب موضوع پایان نامه در ارتباط با شعر و زندگی باباچاهی است. متاسفانه امکان تهیه ی فهرستی از این پایان نامه ها برای ما میسر نشد و تنها از طریق دوستان، از موضوع دو پایان نامه ی مرتبط با شعر باباچاهی مطلع شده ایم:

سیمای معشوق در شعر باباچاهی

پایان نامه ی کارشناسی ارشد

نوشته ی  طاهره بزی

دانشگاه زابل

 

تقابل های دوگانه در شعر علی باباچاهی

پایان نامه ی کارشناسی ارشد

نوشته ی طاهره هاشمی

دانشگاه زاهدان

از دوستان به ویژه دانشجویان عزیز برای تکمیل این فهرست  تقاضای کمک و اطلاع رسانی داریم.

همچنین

دوستانی که مایلند پایان نامه هایشان را درباره ی شعر و زندگی علی باباچاهی بنویسند برای دریافت راهنمایی و مشاوره از آقای باباچاهی و منتقدان آثار ایشان می توانند از طریق همین وب در تماس باشند.

همچنین آثار نایاب و مجموعه شعرهای چاپ قدیم و نیز مقالات و کتاب های نایاب مرتبط با آقای باباچاهی به صورت رایگان در اختیار پژوهشگران و دانشجویانی که پایان نامه شان درباره ی آقای باباچاهی باشد قرار می گیرد.

هفتاد گل زرد(علی باباچاهی در وضعیت دیگر

بزودی منتشر می شود

هفتاد گل زرد(علی باباچاهی در وضعیت دیگر)

گزینش  نقد و بررسی: محمد لوطیج

نشر سرزمین اهورایی

 

ایلنا: کتاب منتخب اشعار، نقد و بررسی «هفتاد گل زرد» با عنوان فرعی «علی باباچاهی در وضعیت دیگر» به زودی توسط انتشارات سرزمین اهورایی منتشر می‌شود.

به گزارش ایلنا، مجید ضرغامی(صاحب امتیاز و مدیر مسئول این انتشارات) اعلام کرد: این کتاب هم اکنون در انتظار طی شدن مراحل اداری و قانونی است. باتوجه به فراز و فرود‌ها و مسیرهای مختلفی که شعر باباچاهی طی کرده است در این کتاب مولف کوشیده است که به تبیین مولفه‌های محوری شعر این شاعر بپردازد. این مولفه‌ها برآمده از بخش‌ عمده‌ای از شعرهای باباچاهی است که «شعر در وضعیت دیگر» نام گرفته است. نقطهٔ آغاز این «وضعیت» مجموعه شعر «نم نم بارانم» اوست که ارتعاشی در فضای شعر دههٔ هفتاد پدید آورد و با موافقان و مخالفان جدی روبرو شد.

ضرغامی افزود: به زعم مولف کتاب «هفتاد گل زرد» باباچاهی از این مرحله بی‌محابا از شیوه‌های مرسوم و مسلط شعری هم نسلان خود جدا شده و راه پرمخاطره‌ای در پیش گرفته است که خوانش انتقادی جدیدی را می‌طلبد. شاید بتوان گفت این نخستین کتابی است که صرفا در پی تبیین و نه تحسین آثار شاعری بر آمده که با نفی «باورمداری» و با طنزی «کلان روایت سیتز» پست مدرن نام گرفته است. به هر حال منتخب اشعار «هفتاد گل زرد» باید از پس این ادعا (انتساب) برآید.

وی در مورد ساختار این کتاب افزود: این کتاب شامل دو بخش است در بخش نخست نقد و بررسی کارنامه شعری علی باباچاهی، گزارشی درباره شعر دههٔ هفتاد، شعر پسانیمایی و بررسی کارنامه علی باباچاهی در «وضعیت دیگر» است که برای اولین بار در این کتاب منتشر می‌شود و بخش دوم این کتاب در برگیرندهٔ گزینه اشعار شاعر است و منتخبی از آثار مطرح باباچاهی از مجموعه کتاب‌های نم نم بارانم، عقل عذابم می‌دهد، قیافه‌ام که خیلی مشکوک است، رفته بودم به صیدنهنگ، پیکاسو در آبهای خلیج فارس، فقط از پریان دریایی زخم زبان نمی‌خورم، هوش و حواس گل شب بو برای من کافی است، گل باران هزارروزه، دنیا اشتباه می‌کند، باغ انار از این طرف است و درغارهای پر از نرگس است.

مدیر مسئول انتشارات سرزمین اهـورایی تاکید کرد: امیدوارم این کتاب ارزنده به زودی مراحل طبیعی قانونی خود را طی کند و با وعده‌هایی که شنیده می‌شود به همراه دیگر آثار انتشارات سرزمین اهورایی که در انتظار دریافت مجوز هستند آماده شده و روانه بازار نشر شود.

علی باباچاهی متولد ۱۳۲۱ در کنگان از شهرهای توابع بوشهر است و از سال ۱۳۴۶ در کار شاعری بوده و حدود ۵۰ عنوان کتاب شعر، نقد و بررسی و تئوری شعر منتشر کرده است و از شاعران فعال و نوگرامی معاصر است. کتاب «هفتاد گل زرد» به مناسبت هفتاد سالگی تولد شاعر و با عنوان فرعی «علی بابا چاهی در وضعیت دیگر» شامل منتخب اشعار، نقد و بررسی کارنامه شاعری باباچاهی است و به کوشش محمد لوطیج به زودی توسط انتشارات سرزمین اهـورایی در قطع رقعی و حدود ۲۵۰ صفحه منتشر می‌شود.

لینک خبر:http://www.ilna.ir/news/news.cfm?id=125816

بخش دوم رو در رویی باباچاهی و شمس لنگرودی، روزنامه ی شرق، دوشنبه ۴ آذر ۹۲ 

 در این جا بخوانید:

http://www.sharghdaily.ir/1392/09/04/Files/PDF/13920904-1889-52-8.pdf

باباچاهی و شمس لنگرودی/ آب گل آلود شعر

رو در رویی علی باباچاهی و شمس لنگرودی در روزنامه ی شرق

بخش نخست

متن کامل را در آدرس زیر ببینید:

 

http://www.sharghdaily.ir/1392/08/26/Files/PDF/13920826-1882-98-9.pdf


گوش‌ماهی‌های ساحل شعر 
 
محمدرضا محمدی آملی

 

شعر کوتاه سابقه‌ای به‌اندازه تاریخ سرایش شعر فارسی دارد. نخستین سروده‌های پارسی شعرهای کوتاهی بوده‌اند. شاید قدیمی‌ترین شعر کوتاه فارسی دری بعد از اسلام این شعر کوتاه باشد‌: کور خمیر آمده/ خاتون/ دروغ کنده. بعد‌ها هم شعرهای کوتاهی با نام‌های رباعی و دوبیتی و تک بیتی و ترانک و طرح و نوخسروانی و سه‌گانه سروده شده‌اند و در روزگار ما هم شاعر جوان بدون اینکه شعر، تجربه زندگی آنها شده باشد با تجربه فرهنگی‌هایکوی ژاپنی سروده و نوشته تا شاید بتواند شبیه باشو و... دیگران شود. بیا گوش‌ماهی جمع کنیم شامل 216 شعر کوتاه علی باباچاهی است که به تازگی نشر ثالث آن را منتشر کرده است. این شعر‌های کوتاه را باباچاهی با هوشمندی شعرک می‌نامد و هیچ اصراری ندارد تا تجربه‌های شاعرانه خود را با شاعرانی قسمت کند که به لحاظ درک و دریافت شعری در یک سو قرارندارد. همچنین دو رباعی با تعریف شاعر در بخش رباعی در پیاده روآمد که‌ای کاش نمی‌آمد. در پایان این کتاب به شیوه بسیاری از مجموعه شعرهای شاعر گفت‌وگوی سیروس نوذری با باباچاهی با عنوان شعرک سازان و‌هایکوبازان آمده است .هایکو شعر ایرانی نیست و اصرار برخی از نویسندگان و شاعران برای ترویج نوعی قالب شعر ژاپنی ناشی از عدم درک درست از مبانی و پشتوانه شعرایرانی است. تفاوت فرهنگ‌ها تجلی فرهنگی متفاوتی دارد و ما ندانسته بی‌آنکه به عظمت شعر شکوهمند فارسی از قبل از اسلام تاکنون پی برده باشیم نوشته‌های کوتاه را به دل و جان با نام‌ هایکو می‌پذیریم. هایکو دارای بنیان‌های معنوی است و رویکرد او به دامن طبیعت بر اساس نوعی نگرش دینی و معنوی شکل می‌گیرد. به قول دوست دانشورم منصور مومنی: آنچه شاعر ژاپنی در‌هایکو از طبیعت بیان، تقدیس و کشف می‌کند، فقط صورت زیبای ظاهر نیست، دنیایی از تجربه زیست معنوی پشت آن قرار دارد و سعی شده است که منتقل شود. بر همین مبنا و شناخت است که باباچاهی با درایت معتقد است که‌هایکو بر زیستی ناب و نادر درنگ دارد و‌هایکو کاملا در کار پرده برداشتن بین جان وجهان است‌. به همین دلیل شاعر نام شعر‌های کوتاه خود را شعرک می‌نامد. اما بسیاری از شاعران جوان هر شعر کوتاه سه سطری را با افتخار‌هایکو می‌نامند.‌هایکو شعر ایرانی نیست و با مبانی ذهنی و زبانی شعر فارسی همگون و هماهنگ نیست. باباچاهی به این مهم پی می‌بَرد و تلاش می‌کند تا در ادامه سنت کوتاه‌سرایی شعر فارسی، شعر‌های کوتاهی بسراید. به باور شاعر ‌هایکو معطوف به راهی هم نیست، به عینیت اشیا نیز بی‌توجه است: با اشکال مختلفی / قرار ملاقات دارم / با اشکالی که نمی‌دانم / چه شکلی‌اند شعر کوتاه در زمان و زمانه ما که عصر سرعت و شتاب است مورد اعتنا بیشتری قرار گرفته است و در سالیان اخیر به نام‌های مختلف هم شاعران به کوتاه سرایی روی آوردند و هم خوانندگان دنیای جدید که در نوعی سردرگمی و عدم آرامش زندگی را سپری می‌کند این نوع شعر را پسندیده‌اند؛ به قول باباچاهی‌: تو خیلی دشواری: / شعر ساده / مخاطب آماده.شعر‌های کوتاه باباچاهی خواندنی است. شعر‌های بلند در مسیر خواندن تجربیات مختلفی از زندگی انسان امروز را تصویر می‌کند اما شعرک‌های او به دلیل نبود امکان فضاسازی بلند ،قابل قبول به نظر می‌رسد. درشعر کوتاه امکان سیال بودن زبان وجود ندارد از این رو بازی زبانی در این دسته شعرهای باباچاهی به شدت تقلیل می‌یابد. حتی زمانی که به فکر این بازی‌هاست این امکان محقق نمی‌شود:با زبانم / بازی‌های زبانی می‌کند / فلفل قرمز.باباچاهی شاعری است که تجربه‌های مختلف شاعرانه را از سال 1346 تاکنون پشت سر گذاشته است. تحول و تغییر در نظام زبانی که منجر به معناهای گونه گون شده ناشی از نوعی ادراک شاعر در پیوند با هستی است. برخی شاید با نوعی تعمد خود را شاعر پست مدرن بدانند یا ادای شاعرانی را در آورند که می‌خواهند با نگاهی کثرت گرایانه زندگی شاعرانه خود را معنا دهند. اما من بر این باورم که جدای از ارزش‌های زیبایی شناسی شعر او، باباچاهی شعر را در موقعیت می‌سراید این موقعیت، بر اساس نظام گوناگون جهان امروز شکل می‌گیرد. دست نمی‌زد به خودش/ پروانه/ پرپر که شد/ چه کند؟ شعر‌های کوتاه، تجربه متفاوتِ شاعر در رویارویی با زبان و جهان است. او سهم خود از دیدن و ندیدن را به حداقل‌ها تقلیل می‌دهد تا درجهانی که امکان بروز هرنوع درازگویی نیست بتواند با این فضا همراه باشد .قصد ندارد که بترساند/ پرندگان را در باغ / کلاه حصیری من. تجربه شاعرانه باباچاهی در شعر‌های کوتاهش مانند تجربیات زندگی او فراوان وگونه‌گون است. او هم به مفاهیم زندگی انسان توجه می‌کند و آن را به نمایش می‌گذارد و هم به مصداق‌های عینی وجود در جهان تمایل نشان می‌دهد. نگرش تغزلی، نگرش فلسفی، نگرش طبیعت گرایانه و نگرش اخلاقی دراین دسته از شعرهای کوتاهِ باباچاهی دیده می‌شود. رویارویی باباچاهی با آدمیان و زندگی و جامعه برخوردی طنزآمیز است. انگار او هیچ چیز را جدی نمی‌بیند. در رفتار و گفتار روزانه او نیز این رفتار طنزآمیز کاملا هویداست. او در همه رفتارهای روزانه خود نگاهی طنز آمیز دارد. این رفتار در زبان شعرهای کوتاه نیز حضور دارد. شاید بی‌اغراق بخش زیادی از شعر‌های کتاب بیا گوش‌ماهی جمع کنیم روایت طنزآمیز شاعر در رویارویی با پدیده‌های بزرگ و کوچک زندگی است. این هم نوعی زندگی است: / پا گذاشتن / روی دُمِ مار. یا در شعری فراموشی سنت را به زبان طنز بیان می‌کند‌. کوزه نیشابوری/ اسم خیام را/ نشنیده بود.در شعر‌های کوتاه امکان فضاسازی و اجرای‌های مختلف زبانی نیست. یا شاعر کمتر مجال می‌یابد تا با تمهیدات و مقدمات مضمون را به فرم دلخواه در آورد. شاعرِ شعرهای کوتاه، در سه یا چهار سطر همه‌اندیشه‌ها، احساسات و تخیلات را با حداقل حروف و کلمات به زبان شعر می‌سراید. و این مهم زمانی سخت‌تر می‌شود که شاعر بخواهد از زمان و زمانه‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، شاعرانه به زبان طنز انتقاد کند.در این شعر کوتاه علیه خرد به زبان طنز می‌ستیزد:عقل درستی دارد / قاصدکی که / به دنبال باد / می‌دود. شاعر در این کتاب هم با معشوق، هم با طبیعت، هم با پرندگان، هم با خیابان و اتوبان، وهم با خواننده شعرهایش رفتاری انتقادی و طنز آمیز دارد. رفتار طنزآمیز باباچاهی در شعرهای کوتاه طنزآمیزِ این کتاب در تقابل، تضاد و تناقض امور مختلف هستی شکل می‌گیرد. تناقضی که در درون خود راه به سوی شعر شدن دارد. به همین دلیل گاه شعرک‌های این کتاب با بهره‌گیری از همین تناقض‌ها به سوی ساحت چندمعنایی راه می‌برد و شاعر ناآگاهانه به سوی جهان جدید گام بر می‌دارد:گریه نکن / به گوری که / فعلا / مرده ندارد.

منبع: روزنامه ی آرمان


 
تقدیم اجرای ”مثل آب برای شکلات” به ” علی باباچاهی

علی باباچاهی، شاعر صاحب نام کشور، نمایش «مثل آب برای شکلات» را اثری مدرن و دلچسب ارزیابی کرد و گروه نمایش نیز اجرای خود را به این شاعرجنوب ایران تقدیم کردند.

به گزارش دریافتی سایت ایران تئاتر، این شاعر پیش کسوت با بیان اینکه بومی کردن یک اثر نوشتاری حتی شعر، رمان و داستان کوتاه موجب می شود تا اثر ارج و قربی پیدا کند، گفت: من به عنوان یک مخاطب علاقه مند به تئاتر، که اهل ادبیات هم هستم، نه یک منتقد متخصص تئاتر، معتقدم این نمایش یک اجرای واقعاً مدرن است. متن نمایشنامه از یک رمان می آید، به همین دلیل خواسته و ناخواسته در یک فضای مدرن با این اجرا مواجه می شویم، اما آنچه در ابتدا به نظرم رسید و جلب نظر کرد، بومی کردن این متن در قالب اجرای نمایش «مثل آب برای شکلات» است.
وی در ادامه افزود: آمیزش طنز و جدیت از خصوصیات محوری این نمایش است که همین هم موجب می شود تا این نمایش از کسالت  به دور شود و دلچسب به نظر آید.
باباچاهی با اشاره به اینکه در این نمایش مسئله تظاهر به مدرن بودن از سوی کارگردان دیده نمی شود، بیان کرد: به همین دلیل درونمایه یا جلوه های مدرن نمایشی به سمت انتزاع نمی رود. در واقع کارگردان، که پردازنده متن نمایشی هم است، سعی ندارد با مجرد کردن متن، مدرن نمایی کند، بلکه رو به سمت اختلاط دارد.
 این شاعر معاصر ایران اذعان کرد: آنچه این نمایش را دلچسب تر می کند، درآمیختن اثر با موسیقی است که خود آمیزه ای از موسیقی بومی و غیر بومی است و در نهایت هم به نفع موسیقی بومی (جنوب) تمام می شود، در حالی که در احاطه موسیقی بومی نمی ماند.
وی ضمن تبریک به گروه جوان این نمایش و  ابراهیم پشت کوهی در مقام کارگردان، که با وجود کمبود امکانات چنین نمایشی را به صحنه آورده اند، تصریح کرد: باید بگویم که کمی سر و صدای بازیگران این نمایش زیاد بود که می توانست تعدیل یابد و به تصنع در بازی نگراید، زیرا به نظرم  این همه سر و صدا چندان با نمایش موضوعیت نداشت.
 نمایش «مثل آب برای شکلات»، که تا 30 مردادماه هر روز به جز شنبه ها ساعت 21 در تالار چهارسوی تئاترشهر روی صحنه است، تاکنون میزبان  بسیاری از چهره های صاحب نام و اهالی ادب و هنر همچون علی باباچاهی، نجف دریا بندری، بهمن فرمان آرا ، رضا کیانیان ، بابک حمیدیان ، رویا افشار، امید روحانی ، محبوبه بیات، مریم معترف، خسرو احمدی، احمد احمدی نسب، علیرضا بهنام ، اتابک نادری ، فرحناز اصغری سرابی، مهشید نونهالی و مسعود فروتن بوده است.

منبع: سایت خبرخوان

کشتی پر اسرار شعر امروز

مجموعه شعر تازه ای از علی باباچاهی با نام  " این کشتی پر اسرار " از سوی انتشارات نگاه منتشر می شود .
 بابا چاهی که این روزها فعال تر از همیشه شعر می نویسد و در جلسات حضور می یابد  به تازگی مجموعه شعر  " این کشتی پر اسرار " را برای چاپ در اختیار انتشارات نگاه قرار داد  .
 این کتاب  که شامل شعرهای کوتاه و بلند شاعر با عناوین غروبانه ، مجنونک ، قطره و ... است  به  گفته شاعر  نگاهی رندانه به جهان دارد . او دراین مجموعه شعر گفتمان های مقتدرانه جهان امروز را در حوزه های فردی ، اجتماعی ، سیاسی ، سرزمینی و جهانی به سخره می گیرد . به بیان دیگر باباچاهی کاریکاتور آنها را در شعر نشان می دهد  چرا که به باور او این گفتمان ها در واقعیت کاریکاتورند و تظاهر به قدرت می کنند .
در پایان این کتاب  گفت و گوی محمد لوطیج با علی باباچاهی با عنوان " پست مدرنیسم درد سر ساز " آمده که شاعر به سوال های پرسشگر  در باره جایگاه  پست مدرنیسم در شعر خود پاسخ می دهد .
از علی باباچاهی چندی قبل دو مجموعه شعر " غارهای پر از نرگس " و " باغ انار از این طرف است "  از سوی نگاه منتشر شده بود .
مجموعه شعر " این کشتی پر اسرار " را انتشارات نگاه تا ماه آینده به بازار کتاب روانه می کند .

به نقل از سایت تحلیلی خبری انتشارات نگاه

شعرک ها

چند شعرک از علی باباچاهی

 

(1)

نه عطری بزن به خودت

نه چراغ های حیاط را خاموش کن

آدم مرده چه می داند

گل شب بو چیست         ستاره چیست .

 

(2)

آمدن با من نبود

تو را دیدم         فهمیدم

رفتن         با من است

نمی روم.

 

(3)

سارا پیر شده

انار         غصه خورده         زمین گیر شده

دارد         ندارد شده         در امتحان         رد شده

رفتن به مدرسه

دل خوش می خواهد.

 

(4)

گاز اشک آور

میان تو و مجنون هم

فاصله انداخته

لیلی !

به نظامی چیزی نگو !

 

(5)

نقطه چین نمی کنم اسمت را

به چینی می نویسم

تا پروانه ها فقط

از بر کنند.

 

«پشت صحنه ی دنيا
نگاهي به مجموعه شعر دنيا اشتباه مي كند علي باباچاهي

 محمد لوطيج


    اين نوشتار بي آنكه مدعي ارزش داوري باشد تنها پاره يي از شگردها و امكانات شعري اين مجموعه را مرور مي كند. در نگاه نخست و در پيوند با وجوه غيرمتعارف شعرهاي اين مجموعه مي توان گفت: باباچاهي در سال هاي اخير مدام به گسترش حوزه شعر خود دست مي يازد، يعني آنچه شعر ناميده مي شود، در ذهن و شعر او مدام رو به توسع است. انگار ترسش ريخته و نگران اين نيست كه آنچه مي نويسد به تعريف شعر نزديك باشد، بلكه در برخورد با شعر او مدام بايد دايره شعر را وسيع تر كرد. همه ما تعريفي از شعر داريم كه همبسته تربيت ذهني ما است، اما باباچاهي مدام در تربيت ذهني اش دست برده، آن را تصحيح يا جابه جا مي كند، تعريفي تثبيت شده از شعر ندارد، انگار شعر بايد خودش را با او هماهنگ كند. شاكله اصلي يا مولفه بارز شعرهاي اين مجموعه، نگارش افشانشي است: همان نقطه يي كه چند مجموعه اخير باباچاهي را در امتداد هم مي نشاند. اما آنچه سبب تمايز «دنيا اشتباه مي كند» از مجموعه هاي پيشين مي شود، تغييرات زيرساختي و روپوستي مناسبات افشانشي است. شخصيت ها، اشيا و مفاهيم اسطوره يي، عاشقانه، حماسي و تاريخي در موقعيت معاصر يا غير از موقعيت ژانر خود قرار مي گيرند و از اين جابه جايي مشهود و غالبا طنزآميز، موقعيت تازه يي خلق مي شود كه به تعدد گزينه ها در ژانر ادبي مي رسد: درهم آميزي زمان ها، مكان ها و ژانرها.
    شعر افشانشي در حقيقت تكيه بر ارجاعات بينامتني دارد: ارجاعات تلويحي و آشكاري كه به نوعي در سراسر متن منتشر شده اند. اين گونه شعرها، ضمن حفظ وجوهي از شعر در وضعيت ديگر، از منظر زبان، ساختار و محور عمودي و افقي نسبت به تجربه هاي پيشين فراروي هاي آشكاري دارند. پاره يي از مولفه هايي كه در شعرهاي پيشين باباچاهي در مركز كانون قرار ندارند در شعر افشانشي توجه بيشتري را برمي انگيزند:
    
    التقاط و امتزاج، جاي انتزاع را مي گيرد.
    
    فرم يا ساختمان- آن گونه كه مد نظر نيماست- در شعر افشانشي نقش تعيين كننده يي ندارد.
    
    حضور نوعي طنز كه آرمانگرايي وعده داده شده را به شوخي برگزار مي كند، ادامه مي يابد.
    
    انداموارگي و ساختار ارگانيك، جاي خود را به «افشانش» مي دهد: همان رويكردي كه انسجام فرموله شده را به بازي مي گيرد. افشانش معادل گسست كامل اندام هاي شعر نيست: اين گسست ظاهري به نوعي پيوست نهان نظر دارد: به عبارت ديگر «روساخت» ظاهرا گسسته، به «ژرف ساختي» پيوسته معطوف است. اما مهم ترين اتفاق در «دنيا اشتباه مي كند» تغيير گرانيگاه زباني شعر باباچاهي است، كه همچنان در بستر نگارش افشانشي موضوعيت مي يابد. التفات ويژه به «تكه چسباني» كه گاه با ترنم موسيقيايي واژگان همراه مي شود، دايره واژگان را به سمت و سوي متون منثور و منظوم كلاسيك سوق مي دهد و بي آنكه عنوان باستان گرايي متعارف را برتابد، به نحو بارزي نحو و نگارش معمول باباچاهي را به چالش مي كشد. به عنوان نمونه و در مقايسه با شعرهاي مثلا«عقل عذابم مي دهد» به گسست قابل ملاحظه يي مي رسد كه فاخرنويسي- در تقابل با زبان روزمره- در كانون توجه متن قرار مي گيرد، يا دست كم وجه غالب، با واژگان غيرمعاصر است. يكي از دلايل اين نوع رويكرد، مي تواند بسامد بالاي ارجاعات پيدا و نهاني باشد كه به متون منثور و منظوم كلاسيك نظر دارند و چنين به نظر مي رسد كه ارجاعات و تكه هاي الحاقي بر روند نگارش تسلط مي يابند.
    
    ... ابعاد و اضلاع دارد شب
    
    فوقاني و تحتاني دارد
    
    افقي طلاق توافقي در شب! پسرم؟ نه نه!
    
    قاضي عادل است!
    
    قصارگويه ها يكي از محصولات همين نوع نگارش است. در پيوند با اين موضوع مي توان گفت نوعي فلسفيدن و تظاهر به فرزانگي در اين شعرها ديده مي شود و همين نگاه به ردپاي خفيف داناي كل در شعرهايي از اين دست ختم مي شود. با گزاره هايي كه در حضور طنز، يك تعبير كنايي، حماسي يا... را بازنويسي مي كنند كه نهايتا به شكل گيري سطري برجسته و قصارگويه مي انجامد:
    
    آدم افتاده آفتابه دزد مي شود (ص176)
    
    نبض نگرفته دزد به دام نيفتاده ست (ص31)
    
    مواجهه طنزآميز با مرگ در بسياري از شعرهاي دو دوره اخير باباچاهي تجربه شده، «همين طوري» يكي ديگر از اين تجربه هاست كه جدا از مفردات ناهمزمان شعر، در كليت و پس زمينه معنايي، به دم غنيمت شمري عارفان بي نظر نيست، همچنان كه واكنش «كافكايي» هم جايشان محفوظ مي ماند:
    
    انبساط را از ديوار گل كاري شده يي كندم و رفتم طرف خانه
    
    مادرم تازه مرده بود واي واي!
    
    آدم مادرمرده چه گناهي كرده كه مرتكب جنايتي هم نشود!
    
    خروس را فورا به جهنم فرستادم چه قشقرقي!
    
    ... مرد عزب كه عزادار شود شده ديگر!
    
    وقت نهار است بهار است بيا خوش باشيم... (ص18)
    
    در غالب شعرها صرفه جويي در مصرف كلمات، ظاهرا خطوط ارتباطي شعر را مختل مي كند. سطرهايي كه ظاهرا در گسست از يكديگر نوشته مي شوند و به تنهايي، يك سطر معمولي اند، نه خاصيت شاعرانه دارند و نه چفت و وصل ظاهري. معمولااز حرف ربط و اضافه اتصالي و تعليلي، خبري نيست. آنچه اين مفردات ظاهرا دور از هم را به يكديگر وصل مي كند، كليت شعر است. «درس اخلاق» از شعرهاي زيباي اين مجموعه است و نيز شعر «اين درسته» با شگردهايي كه در حضور بي دريغ مطايبه، از موضوعات مهم و ظاهرا تاثيرگذار اهميت زدايي مي كند. موقعيت هاي مختلفي از شليك را به دست مي دهد: شليك هوايي، شليك بد (مگر شليك خوب هم وجود دارد؟) عابرنواز بودن شليك و... و در ادامه صحنه هايي از يك روايت عاشقانه و روايتي تاريخي را دوباره مي نويسد.
    
 

 روزنامه اعتماد، شماره 2682 به تاريخ 30/2/92،

معرفی کتاب

به شیوه ی خودشان عاشق می شوند

 علی باباچاهی. نشر مروارید.۱۳۹۲

به شیوه ی خودشان عاشق می شوند، مجموعه ای از عاشقانه های علی باباچاهی است که از سوی انتشارات مروارید در نمایشگاه امسال عرضه شده است. این مجموعه ی 220 صفحه ای در حقیقت عاشقانه های مجموعه های سه دهه ی اخیر باباچاهی است. به شیوه ی خودشان عاشق می شوند با عاشقانه های "منزل های دریا بی نشان است" شروع می شود و به تفکیک مجموعه شعرها با مجموعه های نم نم بارانم، عقل عذابم می دهد، قیافه ام که خیلی مشکوک است، رفته بودم به صید نهنگ، پیکاسو در آب های خلیج فارس، فقط از پریان دریایی زخم زبان نمی خورد، هوش و هواس گل شب بو برای من کافی ست، گل باران هزار روزه،دنیا اشتباه می کند، باغ انار از این طرف است و بیا گوش ماهی جمع کنیم ادامه می یابد.

کتاب با مقدمه ای از باباچاهی درباره ی عاشقانه و تلقی او از عاشقانه نویسی همراه است. در این مقدمه با تعریف متوسع تری از عاشقانه مواجه می شویم، به عبارت دیگر شاعر معیارهای شعر عاشقانه را از حد معمول فراتر برده،  روابط عاشقانه ی کلمات و عشق بازی واژگان را نیز در ردیف تغزل جای می دهد. به گونه ای که در پاره ای شعرهای مجموعه، از عشق به رنگ متداول اثری نمی بینیم، بلکه بیشتر سیلان کلمات و عشق ورزی کلمات را به حساب نوعی تغزل گذاشته است.

به رغم عنوان فرعی کتاب، با کتابی موضوع محور مواجه نیستیم، به این معنی که شعر عاشقانه ی باباچاهی، همیشه مبتنی بر موضوع نیست، اگر چه رنگی از عشق بر سراسر شعرها پاشیده شده باشد.

از آن جایی کتاب، عاشقانه های سه دهه ی اخیر باباچاهی را مجموع می کند، علاوه بر تعقیب دگردیسی عاشقانه نویسی در پرونده ی شاعر، در این مجموعه می توان شیوه ی تکاملی و سیر تحول زبان و چگونگی اجرای شگردها را نیز دنبال نمود.

در مایه‌ی دشتی


{به‌یاد عزیزانی که زلزله‌ی بوشهر آنان را
از ما گرفت / وَ برای همشهری‌های سوگوارم}
_ علی باباچاهی _

کُشته‌شدگان هنوز خبر هولناک را نشنیده‌اند (۱)
شُکوه وُ شگفتی یکی دوتا نیست ـــــ نشنیده‌اند
احوال ما به‌خیزش اَثـقـالِ (۲) زمین ربط دارد
و مردگان تازه ـــــ تازگی‌های خودشان را تکمیل می‌کنند:
صورت‌های تازه ـــــ با دهن‌های تازه‌ی بسیار
چشم‌های تازه‌ی بسیار
بسیارهای تازه‌ی بسیار

چون زمین به لرزش خویش بلرزد (۳)
لرزه‌به‌لرزه لرزیدیم ـــــ با لرزه‌های تازه‌ی بسیار
همه̊‌عالم به‌ترس اندرست وُ ـــــ من هم (۴)
واصلانِ به‌گور وُ به‌گودال متعجب‌اند وُ ـــــ من هم
تعجّب ندارد پدر!
میرمهنّای دریانشین نیز تعجّب کرده
به‌موقع ولی
ما دیر رسیده‌ایم ـــــ کمی دیر
شاعران مُرده کمی دیر̊ دیر می‌رسند ـــــ شروع کنیم:
برای شکافیدن‌های کوه ـــــ وَ خرابیدن‌های خانه
کلمه داریم!
برای زاغچه‌ای که این‌همه جان‌وُجسد را
نمی‌تواند یکجا دفن کند
کلمه داریم!
کمبود بیل‌وُکلنگ را با کلمات جبران می‌کنیم
مهار می‌کنیم با کلمات نیش عقرب وُ زهر مارهای
سراسیمه را

چنگ زد وُ جمع کرد از روی زمین
شیون‌های کُپه‌کُپه شده را
قاطی‌شان کرد با هم.
خیس وُ ـــــ خلاص
هنرآفرینی می‌کند شاعری که
کارش کوزه‌گری‌ست.


«فروردین‌ماه ۱۳۹۲»


۱ ـ کنایه به‌سطری از برتولت برشت.
۲ ـ اشاره به‌سوره‌ی زلزله (قرآن کریم).
۳ ـ از سوره‌ی زلزله.
۴ ـ گیتا (بَهگَوَد گیتا) سرود خدایان.

 

لب خندان بیاور!

 

 

بهار آمده است"؛ بحث در این نیست!
"دریچه را بگشای"؛ مسئله این است!
تجربه و تدبیر اما در این میان کارسازتر است. در این معنا که به تعبیر سعدی: "به قفا می نگرم" که چه سال وَ سال هایی بر ما گذشت وَ چه احوالی!
و "ز همراهان اثر جز نقش پا نیست!" چه تفاوت که اهل هنر بوده باشند این رفیقان یا جانشان از گرسنگی در خطر؟!
راستی در سالِ پشتِ سر چه مایه مهر و گشاده دستی با اطرافیانِ خود داشته ایم وَ چه میزان حسد و تنگ چشمی احتمالا؟!
"هرچه بود گذشت" بگذریم! وَ می گذرد همچنان که گذشت وَ می گذرد!
پس بهتر آن که بگشائیم از نو دریچه را و دریچه ها را یکی یکی بر افق هایِ پیشِ رو! با نکته هایی که از گذشته آموخته ایم و گذشته ها مسئله آموزند غالباً!
بهار اما یک بهانه است. عید یک بهانه است. گیرم سنتی دیرینه که در این ایام غبار کینه ها را از سینه ها می زدوده اند. ما نیز چنین کنیم چرا که: "چنین کنند بزرگان!"
عید برای کودکان دلپذیرتر است! گرفتاری ها اگر اجازه ندهند که به کودکِ درونمان فرصتِ بازی و طنازی بدهیم، سخت باخته ایم ما! وَ خفه کرده ایم – بی آن که بدانیم – کودکِ معصومی را که گاه و بیگاه منتظرِ بازی کردنِ با ماست.
به بیان دیگر شرط ادب و طرب آن است که مسیر "نگاهِ"مان را کمی تغییر بدهیم؛ تا ببینیم وَ بشنویم صدای امواج دریایی که در کنار ماست. گویا همان ساحل نشینانی هستیم که عاجزیم از دیدن و شنیدن دریا. از فرطِ تکرارِ دیدن ها البته!
نگاه تازه، زبان تازه!
ما اهل صحبتیم نه نصیحتگر بیکار! چرا که عشق را برتر از عقل روزمره (عقل معاش) می دانیم.
فرصتی است اکنون که ما یارانِ شما  به سهم خود دریچه را بر بهارِ در راه بگشاییم وَ "طالع اگر مدد کند"، در سالِ نو با احوالِ نوبه پیشواز شما خواهیم آمد وَ کتاب به کتاب به شما لبخند خواهیم زد.
این عشق بی گمان دوطرفه است، هم چنان که تا امروز بوده. امروز، فردا، روز و نوروزتان خوش؛ وَ بهاران خجسته باد!

علی باباچاهی
بهار 92
به نقل از سایت انتشارات نگاه

گفت وگوی اختصاصی نگاه با علی باباچاهی

کبریت اختراعِ مادرم بود !

 

نگاه: علی باباچاهی هرازگاهی به انتشارات نگاه سر می زند. گاهی برای چاپ مجموعه شعر وگاه برای انتشار کتاب های انتقادی اش. اما بعضی وقت ها هم می آید تا سری به ما بزند و دلی تازه کنیم . چند روز قبل که باباچاهی به دفتر نگاه آمد نشستیم و کلی ازدیروز و امروز خودمان و شعرحرف زدیم . فرهاد خاکیان دهکردی نویسنده جوان و منتقد فعال این روزهای مطبوعات هم در جمع ما بود، او فرصت را مناسب دید تا چند سوال اساسی در باره شعرازباباچاهی بپرسد واو هم درکمال خوش رویی به همه سوالات پاسخ داد.
آن چه در سایت خبری تحلیلی انتشارات نگاه می خوانید گفتگوی کوتاه فرهاد خاکیان دهکردی با علی باباچاهی است .


با خبر شدیم به زودی مجموعه شعر "باغ انار از این طرف است" از شما در انتشارات نگاه منتشر می شود . این مجموعه آیا به لحاظ شکل و فرم شعری در ادامه همان مجموعه های قبلی شماست ؟
اول باید بگم که در برخی آثار اخیرم مثلا در " هوش و حواس گل شب بو .. " و همچنین در " باغ انار ... " شکل و یا فرم با تصور رایج همخوانی چندانی ندارد. دراین معنا که محمد حقوقی به تبع نیما بر آن تاکید داشته است . بی شک ضرورت داشت که شعر نو فارسی به پیشنهاد نیما ازوحدت ارگانیک برخوردار باشد . بهترین آثار بهترین شاعران پس از نیما بر همین مبنا پدید آمد . من نیز با شلخته نویسی میانه ای ندارم . مثلا سپهری د ر برخی شعر های بلندش حرَاف است و صرَاف نیست و در نتیجه شعرش فاقد فرم است . اما آنتی فرم مقوله ای دیگر است ، آنتی فرم در شعر های من پیشنهاد کننده فرم های دیگری است که مراقبت ظریفی بر افشانش های صوری دارد و این افشانش همان چیزی است که شعرهای اخیر مرا گسسته نویس نشان می دهد .
در پرانتز بگم شعری که بر مبنای شایدها و نه باید ها احتمالات نه ایقان و قطعیت ، چند روایتی و نه یک روایت ثابت و... نوشته می شود، سرنوشت شومی ! جزایی ندارد . بله ! شعر های " باغ انار ...." ادامه همان پریشان احوالی هاست .

مخاطب در مواجهه با شعر شما ابتدا با نوعی گسست در بیان روبرو می شود ، آیا این نوع رویکرد تعمدی است ؟
هر متنی که پدید می آید مجموعه ای از تعمدها ( هوشیاری ها ) و غیر تعمد ها ( ناهوشیاری ها ) است . مولانا و حافظ در نگاه نخست رویکرد تعمدی به شعر دارند . این بزرگ مرتبه گان ،هوش و حواس شان خیلی جمع است که وزن و قافیه و ردیف و... شعرشان دقیق و درست باشد و بر دیگر تکنیک های ابداعی یا غیر ابداعی شعرشان اشراف کافی( دانستگی =تعمد ) داشته باشند . دلدار می گوید " قافیه مندیش " ! فقط به دیدار من فکر کن . دلدار دل خوشی دارد لابد ! ناهشیاری صرف در شعر یک دروغ است ! اما همان طور که ناهوشیاری در ارتباط با هوشیاری معنا پیدا می کند ، رویکرد تعمدی یا غیر تعمدی نیز در کنار یکدیگر هستی پیدا می کنند . در غیر این صورت باید تا هزار سال دیگر" سیاه " و " سفید " ، " ظلمت "و " نور " ... را باید از هم جدا کنیم . نه جانان من ! قافله دیری است راه افتاده است . این پدیده ها تفکیک ناپذیرند .

معنا در شعر شما امری ما بعدی است . و گاه به سمت فرامعنایی می رود . ساحت فرامعنایی با دنیای بی معنا در شعر چه تفاوت هایی دارد ؟
اگر بپذیریم که زبان شعر وسیله ی صرف ارتباط نیست ، معنا ، بی معنایی و فرامعنایی در ساحت شعر ، معنا پیدا می کند . در عین حال بین معناهای منطقی و معناهای غیر منطقی فاصله است . شاید معنا های غیر منطقی همان فرامعنایی باشد که شما از آن یاد می کنید . به گمان من معناهای انتفاعی و منطقی و حکمی و پند آموز در عرصه ی شعر ( تاکید می کنم در شعر ) کلا بی معنایند . این بی معنایی اما با بی معنایی های متصور و متحمل در شعر بسیار فرق دارد . به گمان من فرامعنایی یا بی معنایی ( که در شعر به شدت تاویل پذیرند ) تفاوت چندانی ندارند . مگر آنکه ناگهان از دستمان در برود و هوس کنیم این بی معنایی را از حوزه ی شعر بیرون آورده و آن را بکشانیم به عرصه های منطق ، گفتمان های انتفاعی و ...اما کار شعر ( زبان شعر ) افسون زدایی از معناهایی است که اقتدارگونه ، ثابت و حق یه جانب جلوه می کنند . از سویی کار شعر برکشیدن معناهای متداول و شناخته شده به مرتبه ای است که بی معنا یا فرامعنا به نظر رسند .

شما به هنگام شعر گفتن به چه می اندیشید. نزدیک شدن به ساحت دنیای جدید یا ایجاد فضاهای چندگانه یا رو به سوی بی سویی ؟

یقینا به " الهام " و " الهه اصلا فکر نمی کنم . در عین حال وقت های شعر ( لحظات خاص نوشتن ) ساکن ، ثابت ، یک شکل و یکنواخت نیستند .و گاه خبری در یک روزنامه وقت نوشتن را برایم تعیین می کند . گاه فاجعه ای آن چنان به بهت وامی دارم که از نوشتن شعر خجالت می کشم . گرچه بعدها می بینم که همین فاجعه دره یا دهلیز های هولناکی در شعر هایم ایجاد کرده است . می دانم که جای سیه چشمان شیرازی و ترکان سمرقندی در شعرم خالی است .

کدام مجموعه شعرتان با دنیای ذهنی و فکری امروزتان نزدیکتر است ؟
دنیای امروز من از هزاران سال پیش می آید . شعر های امروزی بعضا امروزی نیستند .پوست پیازی اند گاهی . البته پوست پیاز هم ناز و اطوار خودش را دارد . مشکل است خیلی مشکل است گزینش این کار برای من . به ویژه که شهری است پرکرشمه و خوبان ( شعر های بنده !! ) زشش جهت !

آیا شما برای نزدیک شدن به ساحت شاعرانه نیاز به مقدمات و تمهیداتی دارید ؟
آن قدر در این سی و چند سال عمر ! ! مشت و مال شده ام که از پیش اندیشیده شده ها به وقت نوشتن زیر نوک مدادم ( لابد تعجب می فرمایید ) پیدایشان می شود فورا . غم نان هم که نگذارد نوشته ام ،می نویسم باز .از ترکیب ساحت شاعرانه هم چندان خوشم نمی آید !
معتاد به نوشتن شعرم . کسل احوال می شوم و بی قراری می کنم به وقت ننوشتن . کودک می شوم و بهانه گیر !سراغ مادرم را می گیرم . دریغا... دوروبرم که تاریک می شود ، کبریت می کشم و کبریت اختراع مادرم بود !

به نقل از: http://www.entesharatnegah.com/

یک شعر از باباچاهی

قاتل معصوم

 

 

وقت اعتراف رسیده        کاملاً رسیده

انجیرهای رسیده-له شده        وَ افتاده از درخت        زیر دندان مرد مراکشی     

                                                                    بیشتر مزه می‏دهد

در مراکش         هیچ زنی را به جای انجیر قورت نداده‏ام

زندگی من در سبد انجیری سپری شد         می‏شنوم جیرجیرشان را

جیغ می‏کشند: جیر جیر!

و من شده‏ام سنگی که گنجشک پریده از دهن مار در سینه دارد

راستی آن‏وقت‏ها      دنگ  دنگ  دنگ

و درخت انجیر        دور از حیاط مدرسه       رنگ به رنگ که می‏شد      

                                          دیر و زود       به سراغش می‏رفتم

جیر جیر       کمک کمک!

رحم نمی‏کردم به ریز و درشت 

و جنازه‏ها را       نه در حیاط مدرسه چال می‏کردم

نه زیر درخت        وَ در چشم آهویی که از ترس پا نگذاشته بود به فرار

هیچکس         درست         درستِ درست         ندانست که

دانه‏های انجیر       خانه و کاشانه‏ی دوشیزگان و زنانی بودند که

می‏تراوید از نُکِ انگشتانشان معصومیتی که هی می‏تراوید

یکی چشم‏هایش را جا گذاشت در کُنده‏ی درختی که دارکوبی آن را سوراخ کرده بود

یکی لاله‏ی گوشش را زیر بوته‏گل سرخی که مرغ سقا آن را آب داده بود

کدام بقیه؟       خب!         درست!

این یکی که در ته جیبم دراز کشیده       وَ در پوست یکی از پسته‏ها پنهان شده

یا برادران غیورش[1] را باید صدا بزنم

یا مردان سفیدپوش باید کمک کنند       آژیر      آمبولانس

اول لابه‏لای پوست پیاز وَ ساقه‏های نرگس       خشک می‏کردم و ترشان

بعد بی ‏آن که با فرار        قراری گذاشته باشم-

روی پیرهنم خون شتک زده بود

اولین جنایتم را اناری به گردن گرفت که از شوهر پنجم‏اش جدا شده بود

می‏دریدم و می‏قاپیدم از قفسه‏ی سینه‏ها چیزی       وَ رُپ رُپ رُپ

می‏بردم به خانه وَ مادرم از پلنگیِ پسرش      غش می‏کرد

بعداً شتردزد نشدم

طناب به گردنم نینداختند       ولی باز هم

 

قلمی‏ها را در پاکت سیگار       وَ می‏گذاشتم کنار خداحافظ

و تپلی‏ها را در قالب رباعی        وَ گناهش را به گردن خیام

 

قاتلی اما که قتل‏های مرتکب نشده را به گردن می‏گیرد

پسر تازه بالغی‏ست که فکر می‏کند

گلاب کاشانی اسم دختری‏ست که دیروز عصر       در عطاری

او را دیده        وَ سخت پسندیده.



[1] به حافظ فکر کنید.

مناسک متفاوت‌نویسی  



 
مناسک متفاوت‌نویسی 
 
محمد لوطیج 
 
منتشر شده در روزنامه‌ی آرمان- 15 آبان 1391










هوش و حواس گل شب بو برای من کافی‌ست، عنوان تازه‌ترین مجموعه شعر باباچاهی است. این مجموعه، هفتاد و سه شعر، حدود صد شعرک و یک حاشیه با عنوان «شعر مولف، صلح مولف» را در خود جای داده است. تاریخ سرایش شعرها، به پیش از گل باران هزار روزه برمی‌گردد. شعرهای این مجموعه به همان اندازه که می‌تواند در مسیر شعری باباچاهی بازخوانی شود، به همان اندازه از تازگی‌ها و پیشنهادهای تجربه نشده‌ای بهره می‌برد که این مجموعه را از شعرهای پیشین بازمی‌شناساند. این مختصر با تاکید بر شگردهای تازه/اجرای تازه از شگردهای شعر متفاوت، جنبه‌هایی از دیگرنویسیِ هوش و هواس گل شب بو... را مرور می‌کند.

1- انار که چار قاچ بشود دانه‌ها بچه می‌کنند

بچه‌ها بچه می‌شوند به کوچه می‌روند

کوچه مورچه دارد مورچه گوش دارد هوش دارد

کژ که بشود یا مژ می‌خورد به سینه‌ی دیوار

دیوار موش دارد موش روسری آبی دارد چشم‌های سرمه کشیده دارد...(ص63)

شعر در حداقل وابستگی به معنا نوشته شده، به خوبی از سیطره نیت مولف می‌گریزد. این که شاعر قصد گفتن چه چیزی را داشته، مطرح نیست. نخ شعر زیر جوهر خودکار است، یعنی هیچ متن پیش اندیشیده‌ای وجود ندارد. شعر با التفات به تداعی واژگانی، در خلال نگارش سروده می‌شود. کلمه با التفات به شباهت‌های معنایی، آوایی یا همسانی‌های دیگر با واژگان پیش از خود، به متن راه می‌یابد. در چنین نگارشی مولف در نهایت بی‌اقتداری است. تنها کلمات پیشین زمینه حضور کلمه/ سطر بعد را فراهم می‌کنند. همین نقش برای سطرهای بعد نیز تکرار می‌شود:

... شهری که دریا ندارد نهنگ ندارد نهنگ بچه ندارد

بچه گهواره ندارد گهواره رفته دنبال بچه

بچه بچگی‌اش گل کرده انار شده

انار دست به دست دانه دانه شده

هر دانه قصه‌ای شده

شهرزاد به دادم برسد رسیده افتاده از درخت...(ص68)

2- در خلال تصادف‌نویسیِ مبتنی بر تداعی واژگانی، با نگارشی استحاله‌ای روبه‌روییم. هر چیزی ممکن است به چیز دیگری بدل شود. تمام شعر در خلال تغییر و تبدیل دورانی نوشته می‌شود. پدیده‌ها مدام جا عوض می‌کنند. هیچ چیز جای پای محکمی‌ندارد. هر پدیده به اندازه یک کلیک، یک سطر موجز فرصت حضور دارد. تغییر پی در پی و گریز از ثبت متنی، سیالیتی بی‌مقصد را دامن می‌زند تا ضمن یادآوری سرعت سرسام‌آور عصر ارتباطات، بنیان سست امور ظاهرا ثابت را به چالش کشد. در این روند هر سطر، سطرهای پیشین را خنثی می‌کند. همین اتفاق در سطرهای بعدی برای سطر اکنون تکرار می‌شود. اکنون در هرکجای شعر که باشید، تنها همان سطرِ در حالِ خوانده شدن اعتبار دارد، اعتباری که در سطر بعد خنثی می‌شود. شخصیت‌ها و چیزها در خلال نگارش شکل می‌گیرند، اسم پیدا می‌کنند و به نام‌های دیگری بدل می‌شوند.

این کارد ضربه‌های کاری‌تری هم می‌زند

چه فرق می‌کند اول در چشم فرو برود یا جگر سفید را بجرّاند

کادوی عزراییل نیست

روبان قرمزی بوده قبلا موهایی که دم اسبی

جعبه‌هایی که

و بسته‌هایی که خوشبختی را با آن گره می‌زده‌اند...(ص107)

بازی در متن چند وجهی زیرمجموعه‌هایی چون بازی زبانی، نوشتار بازیگوشانه، بازی دادن مخاطب در هر دو معنا و در مراتب ساده‌تر بازیگوشی در شعر را پیش می‌کشد. در چنین فضایی از درگیری با تقابل‌های دوگانه و مفاهیم تثبیت شده دور می‌شود. شعر شبکه‌ای بی‌کرانه از مدلول‌هایی است که با التفات به نوع اجرا، قابلیت ادامه توسط مخاطب را مهیا می‌کند(متنِ نوشتنیِ بارت) از منظر عقل انتفاعی مدرن، چنین متنی صرفا نوعی وقت کشی است و مهم‌ترین درآمدش می‌تواند گذران وقت باشد که بازی کودکانه را احضار می‌کند. چرا که متن نه گزارشی ارائه می‌دهد، نه از دید مدرنیست‌ها، شاعرانه محسوب می‌شود و مهم‌تر این که خواننده را در بی‌مقصدی تام، سرگردان رها می‌کند.

در ضمن خوانش شعرهای مورد اشاره، مخاطب خود را در حال خوانش/ تماشای کارتونی تخیلی می‌بیند. شکل شعر، روند معناگزینی، بازی‌سازی، تخیل خلاق، بریده‌نویسی و... قواعد و نظام خاص خود را برمی‌سازد تا ضمن به سخره گرفتن معیارهای بیرونی، از جهان مستند، دغدغه‌ها و دردسرهایش خلاص شود:

پلیس می‌زند بیخِ گوش یک قورباغه

قورباغه همان خرچنگ است همان لاک‌پشت همان اردکِ سر به هوا

قورباغه خرچنگی می‌کند لاک‌پشت اردکی اردک سر به هوایی...(ص112)

3- شعر این سال‌های باباچاهی در محل تلاقی انبوهی از متون کلاسیک و مدرن نوشته می‌شود. رابطه بینامتنی به‌ویژه از اواسط دهه هشتاد، در نثر و شعر باباچاهی جدی‌تر می‌شود که به مثابه یک شگرد متنی، از بسامد نسبتا بالایی نیز برخوردار است. انبوهی از واژگان، مفاهیم، نحو، کنایات، تمثیل‌ها و... از متون کلاسیک، ادبیات فولک، شعر-بازی‌ها، ترانه‌های فاخر و کوچه بازاری به شعر راه می‌یابند. این تضادهای مهربان در لایه‌های زبانی و معنایی شعر به خوبی از جاسازی چند واژه/ مفهوم کهن در متنی امروزی فراتر رفته، کارکرد چند سویه‌ای را پیش می‌کشد. واژه، مفهوم یا بریده‌ای از متن کهن با ساحت زدایی معنایی و گاه لحن و نوشتار، به متنِ اکنون می‌آید که عموما کارکردی خلاف «تضمین» کلاسیک را دامن می‌زند:

...سالی که در گوشه‌ای از برجیس لختی آسودمی‌ دیدمی

شیطان را که از ابلیسی دست برنداشته بود:

این شکلات‌های پدر سوخته طعم قهوه‌های پدر سوخته می‌دهند

راستی چشم‌های تو یک بار قهوه- مست بود وَ پدر سوخته!

بر زمین قدری که متوقف شدم

از رود نیل تیک تاک تک و توکی به سراغم آمدند...(ص11)

نحو و نام‌های خاص که بار تاریخی و دیرینگی را در خود تعبیه دارند، به مثابه یک عنصر زمانی در متن تازه ایفای نقش می‌کنند که ضمن دخالت در تعمیق نقاط مبهم شعر، شکل‌گیری زمان‌مندی تازه را سرعت می‌بخشند. هم‌نشینی نحوهایی که چند صد سال فاصله سنی دارند، زمان سلسله مراتبی را به چالش می‌کشد. در چند سطر فاصله‌ای هزار ساله محو/نمایان می‌شود و در همین رفت و برگشت‌های ممتد، زمان چند سویه شعر افشا می‌شود. درِ متن به روی همه کس و همه نحو باز است از ابوسعید ابوالخیر گرفته تا هایدگر و هدایت و نیما. تسلط مثال‌زدنی شاعر بر متون کهن و گستردگی دایره ذهنی او، به همراه حافظه‌ای وفادار، این امکان را فراهم کرده تا این ارجاعات از تصنع و جاسازی دور شود. به‌رغم حضور انبوهی از واژگان و مفاهیم کهنسال، شعر به محدوده باستانگرایی نحوی و واژگانی در نمی‌غلتد. ارجاعات به گونه‌ای در متن حل شده که از هر نوع برجسته‌نویسی و قصارگویی طفره می‌رود. با این که بینامتنیت در شعرهای این سال‌های باباچاهی حضوری همه جانبه دارد، دستکاری شیوه اجرا، آن را از تثبیت‌شدگی و سکون می‌رهاند. به خوبی از مفهوم کلاسیک‌اش فراتر رفته، بریده‌های متون گذشته، برای اتمام حجت، شاهد مثال، تعمیق معنا و... احضار نمی‌شوند. غالب این گزاره‌ها با تکه تکه شدن و دستکاری‌های دیگر، قلمرو پیشین را وانهاده، در پس زمینه تازه‌ای بازنونویسی می‌شوند:

...شیشه ماشین را پایین کشید

به بیمارستان شدیم برف باریده بود

در و دیوار سفید پرستار سفید

و مردی که روی شاخه – درختی نشسته و بن می‌برید

سفید سفید بود... (ص121)


تمام شعرها از کتاب هوش و حواس گل شب بو برای من کافی‌ست، انتخاب شده است.


ورود به وضعیتی جدید



 
ورود به وضعیتی جدید... 
 
محسن موسوی میرکلایی 
 
منتشر شده در روزنامه‌ی آرمان - 6 آبان 1391


نخستین فکری که ذهن مخاطب را پس از روبه‌رو شدن با یکی از اشعار باباچاهی مشغول می‌سازد، این است که چه شیوه‌ تازه‌ای را باید برای ورود به جهان شعر البته در وضعیت دیگر پیدا کند. مخاطبی که تا دیروز دلخوش به زمزمه‌ها‌ی دیگر شاعرانِ(خاص) معاصر بوده و به طور مثال با خواندن تنها شعری از شاملو روحیه حماسی یا عاشقانه بر وی غالب می‌شد؛ حالا با شعر و شاعر دیگری سر و کار دارد که باید برای خوانش و شناخت آن ابزاری تازه بیافریند. «هوش و حواس گل شب بو برای من کافی‌ست» عنوان آخرین مجموعه شعر علی باباچاهی‌، البته نه به لحاظ تاریخ سرایش شعرها، بل به لحاظ تاریخ چاپ کتاب می‌باشد، که از طریق نشر ثالث راهی بازار کتاب شده است. این دفتر هم همانگونه که پیش بینی می‌شد ادامه سیر رو به پیشرفتی‌ست که از نم نمِ بارانم تا اکنون طی شده و حاصلش شاعری از کار درآمده که می‌خواهد این سیر را با طعنه این گونه تبرئه کند: به من چه به من چه که در دهه هفتاد/ در شعر فارسی به من چه؟ که از چشمها‌ی تو/چه اتفاقِ اتفاقی به من چه؟که افتاد!(ص 22) ما در این مجموعه با اصطلاح جدیدی درباره شعر آشنا می‌شویم شعر افشانشی که باباچاهی آن را زیر مجموعه شعر در وضعیت دیگر می‌داند.شعر افشانشی همانگونه که در اشعار یادداشت پایانی این دفتر دیده می‌شود: شعری غیره منتظره است و به جابجایی زمان‌ها‌، مکان‌ها‌ و صحنه‌ها‌ نظر دارد...‌: چنگ چنگ دزدیده دزدکی شنیده می‌شود/_قاتلِ خان دشتی هم در بنگلادش دستگیر شد!(ص20) ساخت صفت‌های نو به طور مثال برای اسم باران از زیبایی‌های کار شاعر حالا دیگر شعر افشانشی‌ست: کاری بکن‌ای خدا که در این جا لندن لندن باران ببارد/و جز دوری شما ملالی نیست.(ص47) نمایشی و تماشایی کردن شعر و استفاده از عناصر نمایش برای پیش بُرد اثر از دیگر جنبه‌ها‌یی‌ست که در آثار باباچاهی‌علی الخصوص این کتاب دیده می‌شود: به ما که رسید تهِ شیشه درآمد شوکران هم تمام شد/ سقراط را دریاب!/ولی او دیگر پیاله فروش نیست/در نازی‌آباد سرقفلی دکانی دارد که حقیقت را با معیار زعفران/[می‌سنجد(ص78) شوخی با اسطوره‌ها و گاه شخصیت‌های تاریخی، ادبی و به راه انداختن کارناوالی از نامها‌ در کنار یکدیگر یکی از خصلت‌های همیشگی شعر در وضعیت دیگر بوده که در این کتاب بیش از پیش خودنمایی می‌کند: نه قوطی کبریتی زیر سبیل استالین منفجر شده/نه هیتلرِ سر زیر برف تقلید کرده خودکشی کبکی که/اهل خودکشی اصلاً نیست/آدم از اول آدم بوده گول که خورده شیطان شده(ص66) گاهی هم مخاطب را سوار بر اتوبوسها‌ی غیر فضایی می‌کند، تا از کوه و کمر بالا برود. گاهی اوقات هم زندگی خودش را جلو می‌ا‌ندازد و ما را از هوش می‌برد بی‌پیاله: این خرگوش کوچولو هم وقت گیر آورده/رندانگی می‌کند به شیوه‌ها‌ی پاک باخته/تا ورم نکند شیطنتم به آب حیات هم گاز نمی‌زند/جویدن استخوان‌های ادویه زده‌اش جویدن دارد(ص100) در برخی از سروده‌ها‌ی این دفتر مخاطب گاه دچار برداشتی اشتباه می‌گردد که به طور مثال با آوردن فلان قطعه یا قسمتی از شعری باباچاهی دست به تضمین زده است: به بیمارستان شدیم برف باریده بود./در و دیوار سفید پرستار سفید/ و مردی که روی شاخه _ درختی نشسته و بُن می‌برید/ سفیدِ سفید بود. (ص121) اگر با این تعریف از تضمین موافق باشیم که بیت یا قطعه‌ای برای یادآوری و تاکید بیشتر بر مفهومی‌از شاعری دیگری گرفته شده و در شعر دیگر به کار گرفته می‌شود، باید گفت: باباچاهی پا را از یک تضمین ساده فراتر گذاشته است و با ترکیب دو یا چند روایت و حکایت به ایجاد موقعیت در زبان دست می‌زند. زیبایی کار سطرها‌ی بالا در این است که شاعر با آوردن قطعه‌ای از ذکر بایزید بسطامی‌در کتاب تذکره‌اولیا و حکایت سعدی از تاریخ ادبیات ما وجهی امروزی با آنها می‌دهد و آنها را به اصطلاح این زمانی می‌کند. گاهی هم با آوردن اصطلاحات مردم کوچه و بازار و شعرهای فولکلور سری هم به سر فرهنگ عامیانه می‌گذارد: ازدواج: کوه که به کوه نرسد نه شکاف برمی‌دارد کوه/ نه درّه از ترس عمیق‌‌تر می‌شود/ این یار منه که می‌رود سر بالا (ص51) یا: میازار موری که عاشق کُش است راوی گفت.(ص64) یا:‌ای شتربانی که سوار طیاره کاغذی شده‌ای!/ به گوش تو رسیده که هرگز؟_ گفت:/فقط در خواب بیند پنبه دانه(ص128) بخش دیگری که در این دفتر وجود دارد شعرکها‌ی شب‌بویی می‌باشد که ماحصل آن 95 شعرک است در بعضی از این شعرهای کوتاه می‌توان دلبستگی شاعر را به جنوب و سواحل آن احساس کرد البته از نوعِ باباچاهی‌وارش: بی‌تو چه دارد دیگر/ جز کوسه ها‌ی مرده بر ساحل/ و خرچنگها‌ی بی‌حرف و بی‌هدف/غروب بندر؟ یا: گوشی بر نمی‌دارد/گوش ماهیِ پیر/دیر شده دیگر/خیلی دیر(ص191) در پایان به عقیده نگارنده شعر باباچاهی شهر فرنگی ست از همه رنگ، در اشعارش همه چیز حضور دارد در عین حال هیچ چیز حضور ندارد. آدمها‌ می‌آیند وُ می‌روند‌، کلمه‌ها‌، ضرب المثلها‌ و ...و اینکه برای مخاطب تجربه‌ قرائتی ایجاد می‌کند که وی را متزلزل نگه می‌دارد، نامطمئن از این چگونه شخصیت‌ها و وقایعی را که در برابرش می‌گستراند تفسیر کند و‌ در کل یک عدم قطعیتی به تمام معنا.



صدای علی باباچاهی در «ایـنـطـوری فـکـر مـی‌کـند» شنیده می‌شود


لوح فشرده‌ی «اینطوری فکر می‌کند» حاوی 15 شعر از مجموعه‌ی «پیکاسو در آب‌های خلیج فارس» با صدای علی باباچاهی و انتخاب موسیقی ِ «آوا شفافی» به همّت «موسسه شبکه صوتی خوش‌بیان» منتشر شد.

در پشت جلد اثر می‌خوانیم: 
«باباچاهی فرم‌ها و آنتی‌فرم‌های متعدّدی را در زبان شعر خود تجربه کرده است. این شعرها نخبه‌گرایی را نقد می‌کنند و بعضا از تغزل توام با طنزی بازیگوشانه بهره می‌برند. اما در ژانر خود مخاطب‌محور هم نیستند. مع
نا گریزی و شکستن ساختارهای مرسوم زبانی و روایت‌های خطی، بین شعر او و بوطیقای آشنای شعر امروز فاصله انداخته است. از این رو شعر باباچاهی با صدای خودش گره‌گشای ذهن گروهی از مخاطبان این ژانر شعری خواهد بود.»



گفتنی‌ست در آینده‌ای نزدیک قرارست گزیده‌ای از شعرهای مجموعه‌ی «هوش و حواس ِ گُل ِ شب‌بو برای من کافی‌ست» با خوانش شاعر و آهنگسازی «پیمان سلطانی» به بازار عرضه شود.
شایان ذکر است پیش‌تر اشعاری از علی باباچاهی شامل منتخبی از مجموعه‌ شعرهای «نم‌نمِ بارانم»، «عقل عذابم می‌دهد» و «قیافه‌ام که خیلی مشکوک است» در لوح فشرده‌‌ی دیگری با نام «امضای یادگاری» توسط «موسسه تحقیقات نظری اصفهان» در سال 1388 منتشر شده بود.



از طرد تا تحسین



 
از طرد تا تحسین 
 
محسن موسوی میرکلایی 
 
منتشر شده در روزنامه‌ی آرمان - 3 آبان 1391


و اما در «نم‌نمِ بارانم» مغضوبِ دهه هفتاد و دوست داشتنی این روزها چه می‌گذرد؟ و در آن زمان چه چالش‌ها که بر‌انگیخت و در امروز چه‌ها؟ این که علی باباچاهی شاعری تاثیرگذار و جریان ساز در عرصه شعر امروز ایران است، دیگر بر هیچ کس پوشیده نیست. شاعری که از لحظه آغاز متفاوت‌سرایی تا به‌حال و در هر کتابش و در هر عمل‌اش این‌گونه بوده است. تاکید بر اجرای متفاوت زبان و استفاده از ظرفیت‌های پنهان و کشف نشده شعر فارسی از دغدغه‌های همیشگی این شاعر پسانیماییِ در وضعیت دیگر است. تاکیدی که منِ مخاطب و شاعران و شعر را دعوت به تغییر زاویه دید و قرائت تازه از حنجره‌ای تازه - یا به قول شاعر پنجره‌ای تازه- یا هر جای جدیدی می‌کند: پرندگانِ تا به حال چهچهه را طور دیگری تا به حال/ و تیر برق عین درختی که طور دیگری... (ص124) شاعرِ این سطرها اما دست منِ مخاطب را می‌گیرد و به جای بردن در کوچه پس کوچه‌های عاشقانه‌های تکراری و با پرهیز از تکرار منیت‌های متداول در این عاشقانه‌ها ما را با موقعیتی بکر از زبان روبه‌رو می‌کند: تو آدمِ بنفشه‌های سفیدی/ از آغاز آفرینش زلف سیاه/و کم کمک به پیرمرد جوانی بدل می‌شوی/که چند شاخه شقایق را/ برای روز مبادا کنار گذاشته است... (ص46) او به خوبی دریافته است که دیگر «شعر تغزلی ناب نوعی خستگی را موجب شده است»و ظرفیت سابق را ندارد و باید شیوه تازه‌ای را برای بیان احساسات پیدا نمود: و سرِ ساعت در آینه‌ای ظاهر شو/ که هوای گُل نرگس دارد/ مثل همیشه در پی چیزی کسی بگرد/ که از ساکنان همین آینه ست. (ص39) ترسیم روح دوست‌داشتن با کناره‌گیری فاعل از مرکزیت متن و ایجاد هیجان با آوردن سطرهای غیر متعارف در این دفتر خواننده را چنین به سرِ ذوق می‌آورد: لااقل این دفعه از غروب سرِ کوچه بپرس/ آن که تو را بُرد و به ابری سپرد/چرا برنگشت؟/بلکه هنوز محو تماشای توست که یک ریز/ غرقِ نم‌نم ِ بارانی... (ص20)دراغلب شعرهای این دفتر، سوژه‌ها (موضوع‌ها) حضوری فعال دارند، شاعر با فراهم ساختن موقعیت‌های غیر عادی پای مخاطب را هم به متن باز می‌کند: من به «شما» تبدیل می‌شوم/ شما که چند جمله دورتر از من/ به یک «توِ» کم سن و سال که عیناً شبیه خودت/بودی/شبیه بیست و چند سال پیش خودت بودی... (ص 104) «باران» و «ابر» هم در این دفتر برای خودشان به سوژه‌هایی خاص در اغلب شعرها بدل شده‌اند، بسامد بالای این کلمات و حضور آنها «در وضعیت دیگر» مخاطب را خیس لحظه‌های نم‌نمِ باران می‌کند: ظاهر می‌شویم/ از هر طرف که ببارد ظاهر می‌شویم/ متشکرم که هوا/ و هر چه آدم و ابلیس ابری و بارانی را/ و بعد با احتیاط کامل/ از ترس این که مبادا سکوت شیشه‌ای روی میز را/ بر می‌دارم گوشی تلفن را... (ص109و110) هجرانی و فراقی یا حس‌های نوستالژیک بسیاری در شعر معاصر ما سروده شده است که از نبود یار، در سوگ دوست و... صحبت می‌کند. اگر بخواهیم اجرایی از یک خاطره متفاوت را در این دفتر تجربه کنیم به این سطرها برمی‌خوریم: این کاج خیس خاصیت دریا دارد/ زیر پای مرا سست می‌کند به هر کجا که خواست/ مرا_/ آسمان اگر کمی گرفته‌تر از این که هست/ سیل اگر به راه بیفتد پرنده‌ها اگر همه از ترس/ روی شانه من – ما/ ما دو نفر پیدایش می‌کنیم... (ص99) باباچاهی در این دفتر رفتار دیگری با فعل‌ها دارد و با استفاده از عنصر تکرار سعی در ایجاد موقعیت در شعر می‌کند: رنگ چشم‌هایش اگر دروغ نگویم/ و نگاهم که می‌کند اگر بگویم/ اگر بگویم/ اگر بگویم به محض این که بگویم/ قدم‌هایش را برمی‌دارد با خودش/ عقل کوچک من... (ص141) حذف فعل و ایجاد فضای محذوف حس و حالی دیگر به برخی از سطر‌های این دفتر داده است (البته این عمل علی باباچاهی در دهه هفتاد دردسرها و نقدهای بسیاری را برای وی به بار آورد): دلهره؟/ ازچه؟/ از کدام جن و جانب ناپیدا؟/ آن طرفِ آب حیات/ و آن سوی سرخ و سفید و زرد و بنفش/ مرگ فقط زیر درختی دراز کشیده... (ص40) اشیاء در این کتاب خاصیت مستقل خود را از دست می‌دهند و از معنا تهی می‌شوند، این عمل بدان معناست که به طور مثال کلمه «سقف» در کنار مفهوم سبز شدن در این سطرها دیگر آن معنای سابق را به ذهن متبادر نمی‌کند: و چتر سیاهی که به رغم همه اطرافیان/ زبان تو را می‌فهمد/ که سقفِ ناگهان/ به روی سرت سبز می‌شود... (ص همان) پایان‌بندی‌های اشعار این کتاب هم بحث خاصی را می‌طلبند. مخاطب در حالی که انتظار یک پایان معمولی را می‌کشد به ناگهان غافلگیر می‌شود و از فضای متعارف خارج می‌شود: به آخر دنیا برسیم/ حتی اگر که در مسیر قدم‌های ما/ این بار غار سیاهی/ که عین غار سیاه. (ص93) یا: و در سراسر متنی که می‌درخشیدی/ رفیق کلماتی بوده باشم که تو را گم کرده‌اند/ و کجایی چه می‌کنی؟ (ص115) علی باباچاهی نه تنها از روی گزاره‌های تئوریک رونویسی نکرده بلکه توانسته آن گزاره‌ها را نیز بومی کند. در پایان این یادداشت باید یادآوری کنم که به عقیده نگارنده، کتاب «نم‌نمِ بارانم» توانست مسیر عاشقانه‌سرایی را در شعر ایران عوض کند و پیشنهادات تازه‌ای به روی میز شعر فارسی بگذارد.



گفت‌وگو با علی باباچاهی درباره‌ی شعر و وضعیت نشر آن




علی باباچاهی: شعر نماد عدم تسلیم‌پذیری ایرانیان است.


سرویس فرهنگ و ادب هنرآنلاین، ایرانی‌ها همواره در طول تاریخ برای بیان عقایدشان به شعر پناه می‌بردند، در واقع شعر گریزگاهی برای بیان اعتراض آنها بوده و بی شک می‌توان گفت شعر، نماد پابرجایی و عدم تسلیم‌پذیری ما در طول تاریخ به شما می‌رود. علی باباچاهی، شاعر مجموعه هایی چون"در بی تکیه گاهی"، "پیکاسو در آب های خلیج فارس"، "عقل عذابم می دهد"، "قیافه ام که خیلی مشکوک است" و... از اوست. گفت‌وگوی هنرآنلاین با علی باباچاهی را دربار
ه شعر و وضعیت نشر آن می‌خوانید:

اگر به تاریخ ادبیات فارسی رجوع کنیم؛ به وضوح با این موضوع روبه‌رو می شویم که همواره در ایران شعر محبوب تر از نثر بوده است، شما اقبال شعر را در مقایسه با نثر ناشی از چه مسائلی می دانید؟

برای پاسخ دادن به این پرسش من دلایل قانع کننده ای ندارم. به نظرم همواره از دیرباز در ایران؛ شعر بیشتر از نثر مورد توجه بوده استهمان طور که هنرهای دینی بیشتر از رقص و آواز پیشرفت کرده اند. این موضوع را باید از جنبه های اجتماعی و فرهنگی بررسی کرد. به نظرم به دلیل فضای فرهنگی ما شعر و نقاشی در ایران بیش از هر هنری فرصت و امکان باروری و رشد را داشته اند. به هر حال این موضوع به روحیات و شرایط زیستی و اجتماعی ما ایرانی ها ربط دارد. همان طور که مثلا در یونان تاتر و نمایشنامه نویسی مورد توجه بوده و یا در اتریش و آلمان موسیقی.


آقای عبدالعی دستعیب معتقدند چون نثر به صراحت نیاز دارد اما شعر مشحون از استعاره و مجاز است و ما ایرانی ها آدم های درون گرایی هستیم که به همین دلیل به سمت شعر گرایش پیدا می کنیم؟

ما ایرانی ها آدم های درون گرا و به تبع آن استعاره زده ای هستیم از این رو به سمت شعر گرایش پیدا کرده ایم؛ تعبیر درستی نیست، بلکه باید همان طور که گفتم باید درباره گرایش ایرانیان به شعر یا نثر براساس موقیعت زیست اجتماعی شان بررسی شود و بعد به نتیجه برسیم. ایرانی ها همواره در طول تاریخ با ممنوعیت هایی برای بیان عقایدشان روبرو بوده اند و این عامل موجب شده که تنها به شعر پناه ببرند و شعر در واقع تنها مفربیان اعتراض ایرانی ها در طول تاریخ بوده است و بی شک می توان گفت که شعر نماد پابرجایی و عدم تسلیم پذیر بودن ایرانی ها درطول تاریخ به شما می رود. البته این سخنی که من درباره شعر می گویم درباره شعر راستین است و سخنم درباره موج ها و افرادی که به دنبال این موج ها راه می افتند نیست. به نظر من شعر فارسی از چنان توانایی و ظرفیتی برخوردار بوده است که بتواند درونیات و تاریخی که بر ایرانیان گذشته است را در خودش جای دهد و شعر با چنان توانی در ایران به حیات خودش ادامه داده است که هرگز زیر سایه سایر هنرها نرفته است و از این نظر قابل تامل است.البته من هرگز منکر وجود شعرهای سطحی و پیش پا افتاده ای نیستم که این روزها هم در جامعه ادبی و میان اقشار مختلف مردم رواج پیدا کرده است.به نظر من تمام شاعران جهان به نوعی به استعاره گرایش دارند و نمی توان این استعاره زدگی را مختص و محدود به گروه یا جامعه خاصی کرد و لزوما در خود فرو رفتگی ما را منوط به استعاره زدگی مان دانست. به نظرم طرح این موضوع درست نیست. شعر حافظ کجا در خود فرو رفته است؛ شعر حافظ شعر اعتراض و حتی شوخ طبانه است. به نظرم باید حساب در خود فرو رفتگی را با افسردگی را از هم جدا کرد. شعر حافظ و خیام نمونه اعلای شعر سرخوشی و اعتراض است و به نظرم شعر معاصر ما از دهه 40 از خود بیرون آمده و چنان مسائل این زمانی را به خودش وصل کرده است که از فرط برون گرایی از ناب گرایی فاصله گرفته است.

با توجه به این که این روزها نه تنها ناشران بلکه مردم نیز بیشتر نسبت به حوزه ادبیات داستانی در مقایسه با شعر اقبال بیشتری نشان می دهند؛ این موضوع شما را به عنوان یک شاعر دچار اندوه و نگرانی نمی کند ؟

خوب به اقتضای زمانه این روزها رمان و داستان مخاطب خاص خودشان را پیدا کرده اند و این اتفاق بسیار خوبی است و به نظرم شعر از چنان توانایی برخوردار است که هرگز مخاطب اش را از دست نمی دهد. حتی اگر فرض را بر روی این بگذاریم که شعر دیگر مخاطب نداشته باشد، این موضوع اصلا من را افسرده نمی کند. من حتی اگر فقط خودم مخاطب شعرم باشم باز هم شعر می گویم. به نظرم اقبال افراد جامعه نسبت به نثر اتفاق ساده ای نیست واز زمانی که رمان و رمان نویسی در ایران باب شد نثر مخاطب خودش را داشته و نمی توان خط کشید د که کسی که مخاطب شعراست؛ دیگر نمی تواند مخاطب نثر باشد. شاید اگر بخواهیم این موضوع را واکاوی کنیم که چرا شعر امروز کمتر خوانده می شود، دلیلش انتشار انبوه مجموعه شعر در دهه های اخیر باشد که زمینه بی اعتمادی مردم را نسبت به شعر بوجود آورد. البته بخشی از بی اعتنایی نسبت به شعر هم ناشی از کم حوصلگی مخاطبان می شود.


به نظر شما شعر خوب چگونه از سوی جامعه تایید می شود؟

برای این که یک شاعرشعرش از سوی جامعه اش مهر تایید بگیرد، باید عمرش را پای شعر بگذارد. کسی که رمان یا داستان می نویسد در این کارش به مرور انتفاعی هم خواهد داشت، اما واقعا برای یک شاعر فقط شعر مهم است و برای خود من که عمرم را پای شعر گذاشتم چنین است. اگر نیما با همه مرارت ها و سختی هایی که کشید؛ در ادبیات ما ایستاده و شعرش از او دفاع می کند، به واسطه این است که در کارش پافشاری کرد و هیچ چیزی نتوانست او را از راهی که انتخاب کرده بود منصرف کند. رفتار شاعر واقعا باید چنین باشد.

فکر نمی کنید انتشار مجموعه های ضعیف چه درعرصه داستان و چه شعر پسند مخاطب را پایین می آورد؟

من کاملا با این موضوع موافق هستم؛ متاسفانه در سال های گذشته شاهد انتشار آثار ضعیفی در حوزه شعر و داستان بوده ایم که من این آثار را بیشتر به عنوان کتاب های آشپزخانه ای می دانم. کتاب هایی که مخاطب آنها را می تواند در فواصل کارهایش و یا در حالی که در سفر است، بخواند ویژگی عمده این آثار جنبه سرگرم کنندگی آنهاست. 
متاسفانه ادبیات آشپزخانه ای این روزها بخش عمده بازار کتاب ما را به خودش اختصاص داده است. من ماه ها پیش برای رونمایی مجموعه شعری دعوت شده بودم؛ مجموعه شعری که در ادامه جریان ساده نویسی که این روزها مد شده منتشر شده. مجموعه شعری که واقعا حرفی برای گفتن نداشت و نوشته هایش هم شعر نبود و کپی رویدادها ی بسیار معمولی بود. اما چنان از این مجموعه در این نشست تجلیل به عمل می آوردند که اگر کسی اطلاعاتی از شعر نداشته باشد فکر می کرد با چه اثر ارزشمندی روبرو شده است.
خوب وقتی جامعه جدی ادبی ما به چنین کتاب هایی بها می دهد؛ از آدم های معمولی چه انتظار باید داشته باشیم، این کتاب با تبلیغاتی ازاین دست به تیراژ متعدد می رسد اما گزیده شعرهای یدالله رویایی که دهه 50 از سوی انتشارات مروارید منتشر شده با گذشت این همه سال به چاپ چهارم نرسیده است. به نظر من مخاطب باید خودش از تیزهوشی برخوردار باشد که به هر مجموعه شعری بها ندهد. البته این جریان های انحرافی در شعر از جمله ساده نویسی مختص به جامعه ادبی ما نیست و در غرب نیز شاهد آن هستیم. چند سال پیش محمود کیانوش در مقاله ای عنوان کرده بود که اگر همین امروز ناشری بیاید شعرهای "پوند "و یا "الیوت " را منتشر کند، سال ها خواهد گذشت تا پنج هزار نسخه کتاب به فروش برسد. اما درهمین مقطع زمانی خواهیم دید که مجموعه شعرهای جریان ساده نویسی با چه استقبالی روبرو می شوند.

به نظر شما آیا پشت پرده ایی می توان برای شعر معاصر ایران فرض کرد؟ مناسباتی که زمینه انتشار و تجدید چاپ آثار ادبی را رقم می زنند؟

معتقدم باید به همه چیز مشکوک بود و شعر معاصر ایران هم هیچ وقت از جریانات پشت پرده مصون نبوده است. چه طور ممکن است در جامعه ای که ادعا می کنیم نه تنها شعر بلکه کتاب بازاری ندارد یک مجموعه شعر درعرض چهار ماه به شش چاپ برسد و یا مجموعه ای پیش از این که به کتاب فروشی برسد به چاپ دوم رسیده باشد. متاسفانه درسال های اخیر بارها شاهد چنین مسائلی بوده ایم و مسائل پشت پرده هیچ وقت دست از سر شعر معاصر ما بر نخواهند داشت همین جریانات پشت پرده سرنوشت بسیاری از شاعران را رقم زده و در چنین شرایطی باید به شعر پناه برد.

به نظر شما با همه این اتفاقات و مسائل پشت پرده، شعر در جامعه ما از چه جایگاهی برخوردار است؟

شعر جایگاه خودش را در جامعه دارد؛ البته من هرگز به شعر پرغوغا فکر نمی کنم، اگر همین امروز ویراستار انتشارات گالیمار با من تماس بگیرد و بگوید قرار است که ما 20 شعر منتشر نشده از شما را در کنار سایر شاعران منتخب مان منتشر کنیم و از من شعر بخواهد؛ من در پاسخ می گویم که شعر ندارم، این دلیل بر بی کاری من نیست.
بلکه همین الان که با شما حرف می زنم یک مجموعه شعر منتشر نشده دست انتشارات مروارید دارم؛ دو مجموعه نزد نشر ثالث و انتشارات نگاه و مجموعه ای که قرار بود از سوی انتشارات نگاه منتشر شود. اما به دلیل مشکلات سرانجام اش هنوز مشخص نیست و چند مجموعه شعر دیگر که نزد انتشارات دیبایه دارم. با یک بررسی ساده؛ این موضوع شما را به این موضوع رهنون می کند که اگر در جامعه ما شعر جایگاهی نداشت، چگونه ممکن بود که این تعداد مجموعه شعر از من به طور همزمان در حال انتشار باشد.

با توجه به این که این روزها بیشتر نقدهایی که درباره مجموعه شعرها در مطبوعات ما منتشر می شوند به نوعی نان قرض دادن هستند و یا تسویه حساب های شخصی و کمتر میان مطالبی که منتشر می شوند به نقد و داوری درست درباره مجموعه شعرها برخورد می کنیم؛ آیا به نظر شما خلا نقد ادبی در جامعه ما احساس نمی شود؟

به نظر من و بیشتر کسانی که ادبیات معاصر ما را بررسی و دنبال می کنند؛ همان قدر که ما در دهه 40 و 50 شاهد شکوفایی و بلوغ نقد ادبی در جامعه ادبی بودیم؛ این روزها خلا منتقدان راستین ادبی را احساس می کنیم و بخشی از این موضوع ناشی از این می شود که ما نشریات ادبی جدی در جامعه مان نداریم؛ وقتی نشریه جدی ای نداریم چگونه می توانیم انتظار داشته باشیم که نقد جدیی هم منتشر شود. به نظرم نقدهایی که هم جسته و گریخته در مطبوعات ما منتشر می شوند نقدهای صریحی نیستند و نقدهای منتقدانی چون "سیروس شمیسا"، "تقی پورنامداریان" و "ع پاشایی" که همچنان می نویسند، محافظه کارانه است و با نقد محافظه کارانه راه به جایی نخواهیم برد. من در یکی دوساله اخیر چند نقد جان دار و موشکافانه از "عبدالعی دستعیب" خواندم که واقعا از نوع نگاه و شیوه برخوردش با متن لذت بردم . البته دستغیب هم در دهه های 60 و 70 با اغماض، نقدهایی بر روی شعر معاصر به ویژه شعر متفاوت نوشت؛ اما در سال های اخیر خودش به انتقاد خودش پرداخت و شیوه جدیدی را برای نقد پیش گرفت. خود من نیز از جمله کسانی بوده ام که در این سال ها روی شعرمعاصر کار کرده ام و کتاب های متعددی که در حوزه نقد و بررسی تمام جریان های شعر امروز ایران منتشر کرده ام خود دلیلی بر این ادعا است.



گفت‌وگو:مریم آموسا


اکران مُستند «این قیافه‌ی مشکوک» در سوئد



«قابل توجّه دوستان و فارسی‌زبانانِ شهر گوتنبرگ و حومه»



به همّتِ هنرمندِ ارجمند؛ جناب «ناصر زراعتی» برگزار می‌شود:

نمایشِ دو فیلمِ مُستندِ

«این قیافه‌ی مشکوک»
[زندگی و شعرِ علی باباچاهی]
ساخته‌ی وحید علیزاده رزّازی

وَ

«شب‌های بُخارا»
[گزارشی از شب‌های فرهنگی/ادبی/هنری نشریه‌ی بُخارا]


جُمعه، بیست و هشتم سپتامبرِ 2012
ساعتِ هجده و سی دقیقه [شش و نیمِ بعدازظُهر]
در
فولکت هوسِ هامارکولن [گوتنبرگِ سوئد]
با اسپُرهای چهار، هشت و نُه
ورودی: سی کرون
دانشجویان و بازنشستگان: نیم‌بها
برنامه سرِ ساعتِ اعلام‌شده شروع می‌شود.

تلفن‌های اطلاعات:
152277ـ031
513607ـ0739
462684ـ031
672881ـ0704


برگُزارکنندگان:
مرکزِ آموزشی ایران و خانۀ هنر و ادبیاتِ گوتنبرگ، با همکاری آ.ب.اف




علي باباچاهي از تدوين دو مجموعه‌ي شعر تازه خبر داد


به گزارش خبرنگار كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين شاعر مي‌گويد، به تازگي دو كتاب «دنيا اشتباه مي‌كند» و «باغ انار از اين طرف است» را تدوين كرده است كه اين كتاب‌ها دربرگيرنده‌ي شعر‌هاي دو سال اخيرش است و آن‌ها را به ترتيب نشر نگاه و نشر به‌نگار منتشر مي‌كند.

باباچاهي همچنين گفت، منتظر است تا كتاب ديگرش كه در انتظار نوبت چاپ است يعني «بيا گوش‌‌ماهي جمع كنيم» توسط نشر ثالث منتشر شود. اين كتاب شعر‌هاي كوتاه اين شاعر را دربر مي‌گيرد.

كتاب «گزاره‌هاي پيوست؛ 90 سال شعر معاصر فارسي» ديگر اثر ديگر او نيز از سوي نشر ديبايه در نوبت دريافت مجوز نشر است.

باباچاهي مي‌گويد، در ادامه‌ي كتاب «گزاره‌هاي منفرد» در نقد و تحليل شعر معاصر ايران، كتاب «گزاره‌هاي پيوست» را تدوين كرده است. به گفته‌ي او، اين اثر تحليلي ـ انتقادي نيست؛ بلكه به نوعي آنتولوژي شعر معاصر فارسي از شعر «افسانه‌»ي نيما يوشيج در سال 1301 تا كنون را دربر مي‌گيرد، اين كتاب تدوين خطي ندارد و سعي شده است شعر‌هاي شاعران با توجه به انتسابي كه به جريان‌هاي شعري دارند، در اين مجموعه ارائه شود. از اين منظر، يك اثر تحقيقي بدون شرح هم هست. همچنين در عنوان هر شعر يك گزاره‌ از نيما آمده است.

كليات اشعار علي باباچاهي هم توسط انتشارات نگاه در دست چاپ است. اين كتاب دربرگيرنده‌ي شعر‌هاي 20 مجموعه‌ي اوست كه در دو جلد و 3000 صفحه منتشر مي‌شود.

كتاب‌هاي «هوش و حواس گل شب‌بو براي من كافي است»، «اين هم يك شوخي بود»، «گل باران هزارروزه» و «نم نم بارانم»، «گزينه‌ي اشعار» و چاپ تازه‌ي كتاب «گزاره‌هاي منفرد» آثاري است كه در يك سال اخير از اين شاعر منتشر شده است.



اهمیّت علی باباچاهی بودن / هادی خورشاهیان


«اهمیّت علی باباچاهی بودن»1

هادی خورشاهیان

 


در کلمه زاده شد

شیشه‌ی شیرش را سر کشید    در کلمه

جیغ و ویغ    در کلمه

دستم بگرفت    در کلمه    ول کرد    در کلمه


                                                      «از مجموعه‌ی گُل ِ بارانِ هزار روزه، ص 61»

 

 


علی باباچاهی هفتاد سال است دست به همین کارها می‌زند در کلمه. از روزی که برای اولین بار شعری از او خواندم، بیش از بیست‌سال می‌گذرد. چهل و پنج سال پیش اولین کتاب شعرش را چاپ کرده است.  در این سال‌ها، هر وقت او را دیده‌ام یا صدایش را شنیده‌ام به یادش آورده‌ام که این همه سال خواندن و نوشتن را ستایش می‌کنم.

باباچاهی در حوزه‌های مختلفی کار کرده است. اما از دهه‌ی شصت، در بین آزادسراها، شعرهای او به همراه شمس لنگرودی و سیدعلی صالحی، بیش‌تر به چشمم آمده است. اما هستند برخی‌های دیگر که هم‌چون او پنجاه‌ سال شعر سروده‌اند، اما من چرا آن‌ها را ستایش نمی‌کنم؟ باباچاهی، امروز مردی با بال‌های بسیار بزرگ است که پنجاه سال در جریان بوده است. در اصل خودش جریان بوده است.

باباچاهی شعر پویایی دارد. می‌گویید نه، شعرهایش را بخوانید. باباچاهی از آن دسته شاعران پویایی است که شعرش خواندنی هم هست. حالا گیرم بعضی از سلیقه‌ها شعرش را نخوانند.

عمر جهان کم‌کم دارد بر او می‌گذرد اما خودش و شعرش به طرز اعجاب‌آوری جوان است. این البته یک طرف قضیه است. تا این جایش خیلی به من ربطی ندارد. شعر می‌گوید و شهرتش را هم خودش می‌برد. اما باباچاهیِ شاعر، یک وجه دیگر دارد که به من و نسل من و تو و نسل تو ربط دارد.  خیلی‌ها هستند که پنجاه سال است کتاب می‌خوانند اما او یگانه است.

باباچاهی به جرأت یگانه است. از این جهت که سال‌هاست شعر همه را می‌خواند و می‌بیند و درباره‌ی آن حرف می‌زند و می‌نویسد. حالا با زبان طنز خودش، شاه کسی را هم کیش می‌کند و مرزهای کشور شعر خودش را گسترش می‌دهد. در مجلس آدینه که بود شعر خیلی از جوان‌ها را چاپ کرد. یک‌طورهایی با انتخاب‌هایش جریان شعر خوب جوان را به خیلی‌ها؛ اعتراض دارید؟! خیلی‌ها نه، اصلن به من یک نفر نشان داد.

کتاب نوشت. مصاحبه کرد. سخن‌رانی کرد. و همه‌ی این کارها را برای شعر جوان انجام داد. بروید و ببینید جز در کتاب‌های او، در چند جای دیگر می‌توانید آن‌همه شعر جوان و نام شاعران جوان را یک‌جا ببینید؟ باباچاهی علی‌رغم این‌که گاهی حتا با بی‌انصافی، می‌خواهد بعضی‌ها را سر جای خودشان بنشاند، انصافن منصف هم هست. دیده‌ام بعضی وقت‌ها که بعضی‌ها را ندیده، یا ندیده گرفته؛ بعدها جبران کرده است یا دلش خواسته جبران کرده باشد.

پیرمردهای این‌جوری تعدادشان خیلی کم است. اصلن شاید در این حجم، همین یک‌دانه را داشته باشیم. در نقد به‌واقع همین یکی را داریم. در شعر هم، منوچهر آتشی و مفتون امینی در کهن‌سالی هم هنوز جوان بوده و هستند، اما نه به اندازه‌ی باباچاهی. اصلن او یک‌جورهایی خیلی هم اهل اندازه نیست با آن قیافه‌ی مشکوکش!

دوره‌‌‌‌‌‌ی سه جلدی «گزاره‌های منفرد» به‌علاوه‌ی «سه دهه شاعران حرفه‌ای» کتاب‌های ارزشمند باباچاهی در حوزه‌ی نقد شعر امروز است. او در نقد شعر امروز، از نیما شروع می‌کند و تا به امروز می‌آید و شاید تنها کسی باشد که این‌همه شاعران یک قرن اخیر را جدی گرفته است. نمی‌توان ادعا کرد او همه‌ی شاعران خوب این سده را دیده است، اما می‌توان مدعی بود که هیچ‌کس حتا منتقد به‌روزی چون براهنی به‌اندازه‌ی او شاعران جدی را خوب ندیده است.

در ابتدا فقط به این اسامی دقت کنیم: نیما، فروغ، اخوان، نصرت رحمانی، محمد حقوقی، احمدرضا احمدی، طاهره صفارزاده، رضا براهنی، محمدعلی سپانلو، یدالله رویایی، منصور اوجی، منوچهر آتشی، شمس لنگرودی، میرزاآقا عسگری، عباس عارف، فرشته ساری، کسرا عنقایی، سیدعلی صالحی، ندا ابکاری، نازنین نظام‌شهیدی، گیتی خوشدل، ژیلا مساعد، مسعود احمدی، هرمز علی‌پور، شاپور بنیاد، حمید عرفان، بهزاد خواجات، هیوا مسیح، هوشنگ ابتهاج، محمد آزرم، شمس آقاجانی، م.آزاد، ساعد احمدی، بیژن الهی، محمد بیابانی، ابوالفضل پاشا، محمد مختاری، گراناز موسوی، علی عبدالرضایی و ...

به این اسامی، هزار اسم دیگر را هم می‌شود اضافه کرد. باباچاهی این‌همه شاعر را در این چند دهه دیده است، شعرشان را خوانده است، درباره‌ی شعرشان اظهار نظر کرده است و برای آن‌ها مرتبه‌ای در شعر جدی امروز ایران در نظر گرفته است.

حالا به این عناوین و تیترها دقت کنیم: شعر نیما به سوی لحن گفتاری، راز ماندگاری یک شعر، شعر امروز؛ وزن یا موسیقی؟، غریبه‌گردانی در شعر فروغ فرخزاد، مقدمه‌ای بر شعر مدرن در ایران، تفرد رابطه در شعر امروز، جنبه‌های نو و معاصر شعر اخوان ثالث، اشاره به موج سوم در شعر امروز، استعاره، نماد و اسطوره در کارکردهای زبانی، مقدمه‌ای بر شعر گفتاری، رفتار با اشیا و عناصر در شعر امروز، تکلیف ما با وزن در شعر شاملو، شعرِ فکر و شعرِ ذکر، تحریر غیرتصویری شعر نیما، شعر گفتاری و نگاه و نگارش زنانه، موج ناب در دهه‌های اخیر، مراحل مختلف شعر امروز ایران و ...

تیترهای دیگر و نقد و بررسی مفصل شعر شاعران جدی معاصر را نیز به این تیترها اضافه کنید. علی باباچاهی در شعر و نقد پویا بوده است. توقع نداریم جامع و مانع باشد، اما گستره‌ی نگاهش وسیع است. همه را ندیده است، اما خیلی‌ها را دیده است که دیگران حتا نامشان را هم نشنیده‌اند. شاید اگر کسانی چون: حسن حسینی، موسوی گرمارودی، قیصر امین‌پور، سلمان هراتی، محمدرضا عبدالملکیان و چند نام دیگر را نیز دیده بود، می‌شد بیش‌تر به این باور نزدیک شد که او تنها کسی است که به همه توجه کرده است.

باباچاهی هنوز هم دارد شعر همه را می‌خواند و درباره‌ی شعر آن‌ها می‌نویسد. بال‌هایش را شاید روزی ‌آن‌قدر باز کند که بر سر همه‌ی ما سایه بیفکند. ما در آفتاب می‌نشینیم و شعر می‌نویسیم.

باباچاهی برای همه‌ی ما کتاب نوشته است. یک روز هم ما دسته‌جمعی برای او کتابی می‌نویسیم.

امیدوارم آن‌روز خیلی دور باشد تا بتوانیم از او خیلی بنویسیم.

بنویسیم او کلمه بود، کلمه‌ها از سر و کولش بالا می‌رفتند، کلمه‌ها راه می‌افتادند از دهانش می‌رفتند توی گوش‌هایش. می‌رفتند توی گوش‌های ما. 


 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. منتشر شده در ویژه‌‌ی شناخت شاعرانگی علی باباچاهی، هفته‌نامه‌ی بیرمی ِ بوشهر، مردادماه 1391.




تاملاتی در آثار چند چهره‌ی معتبر شعر امروز ایران



*برای خواندن تصاویر، بر روی آن‌ها کلیک و بعد از ذخیره‌کردن بر روی کامپیوتر خود، با کمی زوم روی آن‌ها، سطرها را مشاهده کنید.



ققنوس ویژه ی علی باباچاهی

انتشار ویژه نامه ی هشتم ققنوس

 ققنوس شماره ی هشتم ویژه ی شناخت شاعرانگی علی باباچاهی به سردبیری رضا شبانکاره منتشر شد

عناوین مطالب:
زندگی علی باباچاهی در یک نگاه
دویدن به سمت نامعلوم/ احسان مهدیان
سالشمار زندگی باباچاهی+ یادداشت سردبیر
- سپهر زبان زیستن (مجید اجرایی)
- چند شعر چاپ نشده از علی باباچاهی
- بازخوانی شعر اسباب بازی- محمد لوطیج
– جلوه فروشی در بازار سید اسماعیل- اکبر قناعت زاده
- احترام افقی- فیروز محمدخانی
- باباچاهیسم در گل باران هزار روزه- سریا داودی حموله
- نقبی بر مجموعه گل باران هزار روزه با... - محمد آشور
- اهمیت باباچاهی بودن(هادی خورشاهیان)
- گفت و گوی رضا شبانکاره با علی باباچاهی
- تکرار در شعر باباچاهی – محمد لوطیج
- - چند شعر چاپ نشده از علی باباچاهی

ایـن هـم یـک شـوخـی بـود منتشر شد.


گزینه‌ای از اشعار» عـلـی بـابـاچـاهـی«در قالب مجموعه‌ای دوزبانه تحت عنوان» ایـن هـم یـک شـوخـی بـود« به ترجمه‌ی انگلیسی» سـعـیـد سـعـیـدپـور« و به اهتمام» ایـوب صـادقـیـانـی»، توسط » انـتـشـارات ویـسـتـار «منتشر شد. این کتاب در تیراژ 1100 نسخه و با قیمت 7500 تومان در کتابفروشی ویستار واقع در خیابان کریم‌خان زند، بین قائم‌مقام و خردمند شمالی، شماره 13 و دیگر کتابفروشی‌های معتبر تهران و شهرستان‌ها عرضه می‌شود.

 



:شعری دوزبانه از این مجموعه را با هم می‌خوانیم

 

 

مثل ایوب

 

در بیمارستان­‌ها اصلاً خبری نیست

مخصوصاً/ هفت و سه چار دقیقه

                          اول شب که رفت و آمد میخک­‌ها

                                  در راهروها/ ممنوع است

 

سیب سفیدی/ تنها

             گوشه­‌ی بشقابی را روشن کرده­‌ست

و کف دستی که به تدریج

تاریک می­‌شود

                از نفس تختخواب فلزی.

 

 

هفت و سه چار دقیقه/ اصلاً

وقت غروب

             وقت عصب­‌های قطع شده

وقت دهن­‌های بسته و

                           چشمان نیمه‌باز:

(خاطره­‌ها با ملافه­‌های سفید/ سفر می­‌کنند).

                                                   وقت دعا:

                                                 (شیشه­‌های خالی دارو

                                                              یکی یکی

شرمسار خدا می­‌شوند)

 

 

وقت چه می‌­دانم؟

                وقت عزا / وقت عروسی

                              (عقربه­‌ها دست می­‌کِشند از سر اعداد)

                                          هفت و سه چار دقیقه

وقت نفس‌­های آخر ایوب:

                  (ساعت دیواری/طبعاً

                              تاریک می­‌شود

                                          و کف دستی که به تدریج

                                                 از نفس کافور.)

و این‌که تو می­‌گویی ارواح کفن‌پوش را دیده‌­ای

               هفت پسر و سه دختر (هفت وسه چهار دقیقه)

                          و آن‌که خداترس بود و نوکرانی کثیر داشت...؟1

                            در بیمارستان­‌ها اما اصلاً خبری نیست

                          وقت غروب

                                        وقت عصب­‌های قطع شده.

 

یا که تو از سایه‌ی شمشادها ترسیده‌­ای

                  (آبی/چیزی بنوش)

یا که یقیناً رازی در کار است

گرچه همین حالا

         آن‌جا

(من قول می‌­دهم)

سیب سفیدی/ تنها

گوشه­‌ی بشقابی را روشن کرده­‌ست.

                                                                

                                                               بهمن‌ماه 1372

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- عیناَ از کتاب مقدس آمده.


 


 


LIKE JOB


Nothing is happening in hospitals
specially at 3-4 minutes past 7
       early evening 
               when the clutter of carnations
                      in corridors is banned

An apple white / alone
     has lit a plate corner

And a hand palm that dims gradually
      from the breath of the metal bed

3-4 minutes past 7 
Let’s say at sunset
Time of slashed nerves
Time of closed mouths and half open eyes:
(memories travel with white linen)

     Time of prayer:
(empty medicine vials are one by one shamed
before God)
Time of what else
Time for mourning / for wedding 
(pointers abandon the numerals)
3-4 minutes past 7 

Time for the last breath of Job:
(the clock/ naturally darkens 
and a hand palm gradually 
from the breath of camphor)
And what you say you’ve seen shrouded ghosts in streets
Seven boys and three girls (3-4 minutes past 7)
And he who was god-fearing and had many a servant…? 
Nothing happening in hospitals however 
Time of sunset
Time of slashed nerves.
Or you fear the shadow of box-trees
(drink water/ something)
or there’s certainly a secret
although right now
Over there
(I promise)
an apple white / alone
has lit a plate’s corner. 



«1993»





یادداشتی بر «ایـن قـیـافـه‌ی مـشـکـوک» در روزنامه‌ی اعـتـمـاد



*يادداشتي بر مستند «اين قيافه مشكوك» - زندگي و شعر علي باباچاهي - ساخته‌ی وحيد عليزاده رزازي

مقصد؛ فقط نرسيدن بود!

افرا رحيمي


شايد تمايز در شكل و انتخاب فرمي نسبتا شخصي مهم‌ترين خصوصيت «اين قيافه مشكوك» باشد. هر چند فيلمساز به ناگزير در گوشه‌هايي از فيلم به دام همان كليشه‌هاي معمول مستندهاي زندگينامه‌يي افتاده اما يكدستي، تنوع تصويري و بيان شخصي تا حدود زيادي اين فيلم را از اكثر فيلم‌هاي ساخته‌شده در اين ژانر جدا مي‌كند. مستندهاي زندگينامه‌يي معمولا ساده‌ترين و دم دست‌ترين ايده‌ها براي مستندنگاري محسوب مي‌شوند. تكثير مكانيكي اين‌گونه از فيلم‌ها در سال‌هاي اخير با همان فرمول‌هاي آشنا (انتخاب يك شاعر يا فيلمساز يا يك آدم معروف، مصاحبه با چند تن از دوستان معروف‌تر دور يا نزديك، بيوگرافي از كودكي و الخ) و عدم نوآوري و خلاقيت در ساختار و فرم، موجبات تكرار آنها و دلزدگي دوستداران اين نوع مستندها را فراهم آورده است. شايد سازنده اين قيافه مشكوك به نوعي با آگاهي نسبت به اين جريان سعي در تغيير اين رويكرد در فرم و محتواي اثر داشته؛ تلاش‌هايي كه نه مطلقا، بلكه تا حدودي موفق به شكستن اتوريته فرم و فرمول‌هاي مالوف، رايج و غالب اين‌گونه مستندها مي‌شود. فيلم با نماهاي جذاب و كنجكاوي‌برانگيزي شروع مي‌شود. سوژه در وسط اتوبان، گذر ماشين‌ها و همهمه و بوق و شلوغي و شاعري كه در بين اين همه ازدحام سرسام‌آور، شعر مي‌خواند! نماهايي كه براي دعوت مخاطب به دنياي خودش، فراخوان جذابي مي‌تواند باشد و به قولي كارگردان قلابش را براي صيد تماشاگر خوب مي‌اندازد. اين سكانس‌ها را شايد بتوان با وضعيت و موقعيت شعر در زمانه ما مقايسه كرد. شعر، همچون دن‌كيشوتي با شمشيري يخي در ميان اين همه ازدحام و همهمه اجتماعي دنبال جايگاهي براي خود مي‌شود. هر چند سرنوشت محتومش از پيش مشخص است. مسعود بهنود يكي از مصاحبه‌شوندگان در اين فيلم است. در جايي مي‌گويد: «درباره شاعر بايد شعرش قضاوت كند، اما به نظرم مي‌رسد درباره علي (باباچاهي) غير از شعرش چيز ديگري هم قضاوت مي‌كند و آن هم خودش است. شاعري كه مثل شعرش است.» اين سخنان درباره باباچاهي را مي‌توان به فضاي حاكم در فيلم تعميم داد. خصوصيت خوب فيلم صداقت و عدم تكلف است. انگار همين صداقت و بي‌تكلفي در حركات و رفتار سوژه به فضاي فيلم هم سرايت مي‌كند و كليت فيلم صراحت و صداقت دارد. يكي ديگر از تفاوت‌هاي اين فيلم در مقايسه با ساير فيلم‌هاي زندگينامه‌يي از اين دست، عدم تعريف و تمجيد بيخود و بي‌جهت از سوژه فيلم است؛ مساله‌يي كه در اكثر مستندهاي اين ژانر به آن برمي‌خوريم و به جاي اثري مستند اين فيلم‌ها تبديل به قصيده‌هايي با مضمون مدح و تمجيد و... مي‌شوند. اما اين قيافه مشكوك تا حدي ديدگاهي انتقادي را دنبال مي‌كند و نسبت به سوژه، رويكردي انفعالي در پيش نمي‌گيرد. وجه تمايز ديگر فيلم، پرداختن به زمانه حال و اكنونيت سوژه است. حالي كه به فشردگي، گذشته را در خود دارد و اكنونيتي است كه اكنون اتفاق مي‌افتد. ما در فيلم، زياد از زندگي خصوصي و سرگذشت علي باباچاهي اطلاعاتي كسب نمي‌كنيم و در سكانس‌هايي اندك و جزيي بخشي از زندگي خصوصي شاعر و حرف‌هاي همسرش را مي‌شنويم يا در سكانسي ديگر تنها از ماشين تحريري ياد مي‌شود كه سال‌هاي پيش شاعر، شعرهايش را با آن تايپ مي‌كرده است و تنها حسي نوستالژيك را از گذشته تداعي مي‌كند. در فيلم به جزييات بيوگرافيكي ديگري اشاره‌يي نمي‌شود. انگار فيلمساز تعمدا از اين نوع برخورد با سوژه پرهيز مي‌كند و بيشتر به دنياي اثر سوژه و اكنونيت او مي‌پردازد. تو گويي به زندگينامه شعر شاعر اهميت بيشتري مي‌دهد تا خود شاعر. علاوه بر تنوع و بازي‌هاي تصويري، (صحنه‌هايي مانند نماي از پشت، حين مكالمه هوشنگ چالنگي و باباچاهي در حالي كه متوجه حضور دوربين نيستند در كنار (علامت خطر برق‌گرفتگي) و جمله بالاي آن، (پيگرد قانوني دارد) يا نماهاي حضور مديا كاشيگر در پشت يك آكواريوم كه شيطنتي تصويري را در خود دارند)، تمهيد ديگري كه فيلمساز براي جذابيت و جلوگيري از يكنواختي به‌كار مي‌بندد، استفاده از فضايي نسبتا سرخوشانه از دقيقه 20 به بعد فيلم است. در گپ‌و‌گفت اردشير رستمي و شاعر، پاي ابژه جالبي به نام «آب معدني» به ميان مي‌آيد. فيلمساز با اين ابژه، شروع به بازي در فرم تصويري مي‌كند. بطري آب معدني به مثابه مسافري كه از ابتداي فيلم شروع به حركت در جوي آب مي‌كند (بطري‌اي كه در بسياري ديگر از سكانس‌ها نيز حضور دارد) و زماني كه باباچاهي درباره آب معدني صحبت مي‌كند، فضاي سرخوشانه‌يي به فيلم تزريق مي‌شود. اهميت بطري آب معدني به همين جا ختم نمي‌شود، آب معدني خط روايي را شكل مي‌دهد. در جاي‌جاي فيلم، گذر بطري آب معدني در جوي آب روان را در موقعيت‌هاي متفاوت مي‌بينيم و به گونه‌يي سمبليك، تصويري از خود باباچاهي را ارائه مي‌دهد. بطري آب معدني، روان شده، به موانع زيادي برخورد كرده، بطري بي‌مقصدي كه مهم‌تر از رسيدن، در حركت ‌بودن و سيال بودن برايش اهميت دارد تقريبا شباهت‌هايي پيدا مي‌كند با آنچه ما از باباچاهي مي‌بينيم. سفر بطري آب‌معدني در حكم خط نامريي روايت و پيونددهنده بخش‌هاي مختلف فيلم ايفاي نقش مي‌كند. انتخاب لوكيشن‌هاي مناسب يكي ديگر از هوشمندي‌هاي كارگردان است. مثلا شعري كه باباچاهي با مضموني سياسي و چپ مي‌خواند و گويي مرثيه‌يي است بر سرانجام اين ايدئولوژي، در محوطه كارخانه‌يي مخروب و متروكه فيلمبرداري شده است. در صحنه‌يي ديگر ما به خوانش اشعار شاعر توسط مردم عادي: ميوه‌فروش و كارگر و رهگذر و... برمي‌خوريم. اين سكانس‌ها با كات‌هاي سريع، پياپي و زنجيروار همراه با خوانش شعري از او همراه مي‌شود. شايد فيلمساز مي‌خواهد از توانايي جاري شدن اين‌گونه اشعار كه مخاطب عام، كمتر به آنها توجه كرده است، آگاه سازد و اين فقدان را گوشزد كند. پس از گذشت يك ساعت از فيلم كه فيلم، رواني و يكدستي خود را حفظ كرده است ما با گسست اين پروسه در دقايق 60 تا 70 روبه‌روييم. انگار فيلم مسير خود را گم مي‌كند و به موضوعي كاملا متفاوت در حوزه ترجمه شعر مي‌پردازد كه اين مقوله به نوبه خود مي‌تواند مقوله‌يي جدا و حتي ايده‌يي براي ساخت فيلم مستند ديگري باشد. فيلم كه با تنوع تصويري - فرمي خود، ايجازي را تا اين دقايق دنبال مي‌كند، گرفتار نوعي از مسير به‌درشدگي و گم كردن خط روايي مي‌شود. انگار بطري آب معدني را از جوي آب درآورده باشي. اين سكانس‌ها فيلم را از نفس مي‌اندازد. به‌ نظرم حذف اين سكانس‌ها نه‌تنها به فيلم ضربه‌يي نمي‌زند، بلكه در يكدستي ريتم و ايجاز بيشتر كمك فوق‌العاده‌يي مي‌كند. «ناتمامي»، فرم غالب اين قيافه مشكوك است كه وحيد عليزاده رزازي به خوبي آن را در اغلب دقايق فيلم رعايت مي‌كند. در سكانس پاياني فيلم هم، علي باباچاهي كتش را مي‌پوشد، دستي به موهايش مي‌كشد و مي‌رود به مقصدي براي نرسيدن.




ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* «این یادداشت در صفحه‌ی سینمای ایران روزنامه‌ی اعـتـمـاد منتشر شده است.»



«قیافه‌ای در قاب» / نگاهی به مستند «این قیافه‌ی مشکوک»


«قیافه‌ای در قاب»

نگاهی به مستند «این قیافه‌ی مشکوک» در سایت «رای‌بُن مستند»
نوشته‌ی «محمود بیتا»


تلاش کارگردان در به تصویر کشیدن آن‌چه عنوان فیلم است، قابل ستایش است. خاصه در هنر کم هستند کسانی که قیافه‌شان به قول عکاسان فتوژنیک باشد. این اثر صرفا در سطح گفت‌وگو با شاعر و دیگرانی که او را شرح می‌دهند، نمی‌ماند و به لایه‌هایی که کمتر در سینمای مستند ایرانی معمول است هم سرک می‌کشد، این‌که از سدسانسور بگذرد تا بتواند لایه‌های خصوصی‌تری هم پیش روی مخاطب‌اش بگذارد، بی‌این‌که هراسی حتا شاعر داشته باشد که مثلا آب معدنی می‌نوشد! 
...


ادامه‌ی مطلب را از این‌جا بخوانید.




توزیع سراسری فیلم «این قیافه‌ی مشکوک» آغاز شد.



طبق توافق به‌عمل آمده با یک پخش‌کننده‌ی محترم و معتبر محصولات فرهنگی - هنری، طی روزهای آینده، DVD مستند «این قیافه‌ی مشکوک» در تمامی کتابفروشی‌های معتبر استان‌ها و شهرستان‌های کشور قابل دسترسی است. 
امیدوارم خبر خوبی باشد برای آن‌دست عزیزانی که طی این مدت با پیام‌های پُر مهر عمومی و خصوصی‌شان، خواستار تهیه‌ی فیلم ِ من در شهر یا استان محل سکونت‌شان شده بودند. رفقای اصفهانی‌ام، اهوازی‌ام، کرمانی‌ام، شیرازی‌ام، رشتی‌ام، بندرعباسی‌ام و دیگر نازنینانی که باعث ایجاد انگیزه‌ی وافری در من شدند تا با سخت‌کوشی و سماجتِ تمام، بتوانم پخش‌کننده‌ی سراسری‌ای پیدا کنم تا دیگر هیچ عزیز ِ دور از تهرانی، صِرف دور بودن از مرکز، از دیدن فیلم شاعر مورد علاقه‌اش محروم نماند.
زنده باد شعر و شعوری که مخاطبی چون شما داشته و دارد. ایمان آوردم که شعر شمایید، شعور شمایید. 



ارادتمند همگی؛

وحید علیزاده رزازی (کارگردان «این قیافه‌ی مشکوک») / 20 تیر 91.




چاپ چهارم گزینه اشعار علی باباچاهی


چاپ ِ چهارم «گزینه اشعار علی باباچاهی» توسط انتشارات مروارید منتشر شد. این مجموعه دربر گیرنده‌ی گزیده‌ی اشعارِ شاعر، مابینِ سال‌های 1346 تا 1382 است.



(از پیشگفتار کتاب) :

-امروز مباحث جدیدی درباب مدرنیسم و پست‌مدرنیسم مطرح شده است. تاثیر این مباحث را در شعر امروز چگونه می‌بینید؟
•    مبحث پست‌مدرنیسم در ایران با تاخیری نسبتا" چشمگیر مطرح شده. این «وضعیت» اما در غرب به یک سنت دیرپای فلسفی متکی است. از طرفی برآمده از مقتضیات اجتماعی – سیاسی و البته اقتصادی ویژه‌ای است. این موضوع به نوعی در مورد مدرنیته و مدرنیسم نیز صدق می‌کند چرا که خط فاصل پررنگی میان این دو مبحث (مقوله – پدیده) کشیده نشده است. همان‌طور که می‌دانید شعر امروز ما تا اکنونِ امروز (والبته در سرآغاز خود) به مدرنیت اجتماعی – هنری غرب توجه خاصی داشته است. به یاد بیاورید تحول شعر نو فارسی از مقطع حضور نیما که متاثر از شعر و ادب فرانسه است. جالب این‌که من در هیچ جایی با ابراز این اعتراض مواجه نشده‌ام که چرا شعر امروز فارسی متاثر از شعر مدرن غرب است؟ پیداست که شعر امروز ما بدون نظربازی با شعر و دیدگاه‌های نقد ادبی آن سامان، به این سامان نمی‌رسید. اخم و اعتراض سروران ما این‌ است که شما با اجازه‌ی چه کسی از دیدگاه فلاسفه‌ی متاخر (پست‌مدرنیست‌ها) متاثر شده‌اید؟ بدون اجازه‌ی آن عالی‌جنابان که نباید خوشحال یا متاثر شد! نظر من این است که تاکنون کسی از دانستن «خفه» نشده است مگر این‌که دانایی را طنابی مفت برای خفه‌ کردن خود در نظر گرفته باشد. استعداد خودکشی هم در این میان نقش محسوسی دارد!


   


انصاف اما برخی پست‌مدرن‌های دوآتشه‌ی ایرانی کمترین نگاهی به قفای خود (همین سابقه‌ی 70-80 ساله‌ی شعر نو فارسی) نمی‌کنند و با دهن‌کجی‌های بی‌جا به نحو و معنا و جمع و منها!، نوعی تارک دنیاییِ زبانی را برای شعر امروز به ارمغان! می‌آورند. گفت و خوش گفت که: «اگر شعر، یک سهامی خاص برای پنج یا ده نفر باشد که پشت دری بسته جمع شوند (خود بگویند خود بخندند) این شعر، چیزی از آب درمی‌آید شبیه انجمن‌های خصوصی یا باشگاه بریج و گلف و غیره». من نگویم که اینان - شاعران جوانِ متفاوت‌نویس – با این کارشان، میل به ناحق می‌کنند، جز این‌که می‌دانم با این شور شباب و شوق و شتاب، جامه‌ی خود سیه و دلق ما ازرق می‌کنند! آن‌ها می‌گویند ما می‌خواهیم به متن‌هایمان نیروی تازه‌ای ببخشیم، شما از ما محموله‌های معانی قطعی می‌خواهید؟ جواب من به این عزیزان این‌است: ارتباط، فهمیدن نیست، باورکردن است! و اما کمی کمتر از هفتاد من کاغذ کاهی را باید حاضر کنید تا علی باباچاهی نشان دهد از سرِ حوصله، تاثیر مثبت یا منفی مبحث پست‌مدرنیسم را بر بخشی از شعر امروز ایران.

قصه‌ی شعر و نقد شعر ما به سر نرسید، کلاغه اما نمی‌دونم به خونه‌اش رسید، یا نرسید؟


                                                                                                      پاییز 1382
                                                                                                   علی باباچاهی



صفحه‌ی ویژه‌ی علی باباچاهی در روزنامه اعتماد



صفحه‌ی ادبیات ایران روزنامه «اعتماد»، ویژه‌ی «علی باباچاهی»


شامل: 

*گفت‌وگو با علي باباچاهي، شاعر و منتقد باانگيزه انتشار مجدد مجموعه «نم‌نم بارانم»
هيچ‌وقت به رضايت خاطر خواننده فكر نمي‌كنم


*يك شعر تازه از علي باباچاهي
آدم آتش‌نشاني

(عکس: امیر رنجبران / مستند «این قیافه‌ی مشکوک» )


*حرف و حديث‌هايي درباره «بابا‌چاهي»
گلادياتورِ اخموي تنها
علي مسعودي‌نيا


*به ‌مناسبت بازچاپ نم‌نم بارانم
حكايت آن فعل مفقود
ميلاد كاميابيان


                                                                                 از اینجا بخوانید.