هذیان های انترنتی

چشمی و صد نم، جانی و صد آه

هذیان های انترنتی

چشمی و صد نم، جانی و صد آه

تلخِ تلخم

تلخِ تلخم و زهرمار، چشمم هر دَم می‌اُفتد به تابلوی نفرین‌شده‌یی که بر دیوار روبرویم چسپانده اند. "سیگار ممنوع" و مَن درمانده از درد و خشم. با دهانی تلخ‌تر از تنباکوی پدر و چشم‌هایی دریده و از حدقه برامده، دستم به جیب فرو نمی‌رود تا سیگاری بکشم بیرون و بگیرانم.
های سیگار این لحظه چقدر به تو نیازمندم. تا تمامِ غم های درونم را با دود تو بفرستم بیرون.
این خبر ویرانم کرد و از درون فرو ریختم.
"انیسه،...
دختری دانش‌آموز که به رایگان کودکان را واکسن می‌نمود در کاپیسا به ضرب گلوله کشته شد".
کژدم دیوانه‌یی در درون مغزم جا گرفته و هر لحظه نیش می‌زند. حس می‌کنم مورچه تندپایی در سراسر مغزم می‌دود و اعصابم تیر می‌کشد.
کجایی کرزی! کجایی وزیر معارف؟ مرده شور ریخت بدِ تان را ببرد. دانش آموز تان به جرم کمک به کودکان کشته می‌شود و شما نفرین‌شده ها برای ملاله عزا می‌گیرید.
انیسه! جرم تو فقط و فقط این بود که در این جغرافیای خبیثه به دنیا آمده بودی. آخر تو را کی‌ گفت بخیزی و بروی برای کودکان خدمت کنی؟
بهتر نبود مانند ملیون ها تن‌لش دیگر بخوابی و نامی از انسانیت نبری
آری گناه تو فقط و فقط آدم بودن بود.
چقدر سخت است آدم بودن

پوزش‌نامه

می‌دانم که دیر کرده ام امّا پوزشم را بپذیر که هیچ عمدی در کار نبوده و نیست. به انترنتی که دست‌کم بتواند عکسی را "اپلود" کند دسترسی نداشتم.

تلفنت زنگ می‌زند هی زنگ است پشتٍ زنگ کافیست که گوشی را از جیب در آری و روی صفحه‌اش نامی را بخوانی "اورنگ‌زیب" دکمه را فشار می‌دهی و نخستین کلمه‌یی که از سوراخک های تلفن، خود را پرت می‌کند بیرون و گوشت را می‌نوازد. (بی‌وجدان) سلام. این "بی‌وجدان" برای تمام
عالم و آدم، نمایان‌گرٍ خشم، غضب و دشمنی است. اما وقتی که اورنگ‌زیب آن را ادا می‌کند. و مخاطبش خودت باشی می‌دانی که چقدر دوست‌داشتن و صمیمیت را با خود و در خود دارد. "بی‌وجدان" بزرگترین و پُرمعناترین کلمه است در میانٍ ما. من هم همیشه ورد زبانم است. (بی‌وجدان). بی‌وجدانی اورنگ رنگٍ دگری از وجدانٍ بیدار آدمی است. او دارای وجدانی بزرگ و لایتناهی است که وقتی نتوانی معیار و حد و مرزی برایش تعیین کنی. ناگزیر می‌گویی بی‌وجدان! امّا خودت هم نیک می‌دانی که، چه انگشت‌شمارند این‌گونه بی‌وجدان ها.
زادروزت خجسته باد بی‌وجدان!