سابقا
میگفتن "به هر رنگی که خواهی جامه میپوش/ من از طرز خرامت میشناسم". ای
شعر نه غلط است و نه گزافه، بسیار خوبش هم گفته شده است. با ای مقدمهکگ
میخواهم دو سه گپک ره به کاکا بصیر جانم و اقبال
نصرت الله اقبال لعنتی بگویم. اول دید خوده از
نگاه عکسولوژی مینویسم باز میرم سرِ اصل مطلب.
فیسبوکی های بیکار و روزگار خود تان میبینین ده ای عکس، که تفاوت ای دو
آدم از زمین تا آسمان است. کاکا بصیر دریشی خوشدوخت و زیبایی پوشیده که
خدا میفامه چقدر قیمت داره و ده کجا دوخته شده، اونه ببینین نکتاییگکش
چقه تَیت و شخ بسته شده و ای نشاندهندۀ نظم و دسپلینِ خاص خودش است و نشان
می ته که آدمی که نکتایی بسته کده می تانه، هیچ وقت خشن شده نمی تانه و
کتاب نوشتن برش آو خوردن واری است. سر و وضعش اصلاح شده و ریش هایش چقه
مقبول هستن، به یک تیر دو فاخته زده هم سنتِ پیامبر اکرم ره رعایت کده و
هم یک استایلک مدرن زده، یعنی هم دین ره به دست آورده و هم دنیا ره، ده
پشتِ سرش یک گله کتاب است ای خودش نشان میته که کاکا بصیرم چقه آدم باسواد
و کتاب دوستدار است وای به جان او خدا زدهیی که ده باسوادی و کتابداری
کاکابصیرم شک کنه، به خدا میآیم دان و دندانشه یکی میکنم و پوز و پکل برش
نمیمانم، قتی چشم های لق تان میبینین که کاکا بصیرم تفنگ ره ده دست چپش
مانده و ای نشان میته که او دست راست ره بر قلم اختصاص داده و کتاب نوشته
کده، فکر نکنین که ای تفنگ نماد و سمبولِ ستم و سُوته است به ولا، اگه او
قسم باشه، تفنگش فقط بر ای است که یاد تان باشه ما مردم هموقدر که به قلم
دست مان رَو است و کتاب نوشته میکنیم قتی تفنگ هم آشناستیم.
حالی
بیاییم سر اقبال، خود تان ببینین، یک پیراهن سفید پوشیده، شما خو میفامین
سفید رنگِ صلح است، ولا اگه از صلح و آرامی کده بدتر کدام کاری باشه ده ای
دنیا، حالی اگه جنگ نمیبود باز کاکا بصیرم ایقه پول و پیسه از کجا می کد؟
قتی حاجی صیب نوید چتو شریک می شد و باز چتو می تانست دهن و دماغ اقبال
واری خبرنگارک ها ره میده کنه؟ خود تان قضاوت کنین، کُلش از برکت جنگ است،
حالی که دو روز صلح آمده ده ای ملک، دنیا ره غوغا گرفته، لعنت به صلح که از
برکتش فیسبوکی های خانه خراب کاکا بصیر مه بیآب و بیپرده ساختن، اگه
صلح نمیبود کاکا بصیرم قتی همی تفنگ دست داشتیش یک شاجور مرمی ره ده شکم
اقبال خالی میکد. ببینین ده پشت سر اقبال هم یک بته سبز است که نشانِ سبزی
و سلامتی است، مه میگم نوش جانت کاکا بصیر! که زدی سلامتی همی اقبال ره
از بین بردی یادش باشه تا که زنده است ده پیش سبزه و سبزی عکس نگیره.
نصرت اقبال واری خدا زده ده ای ملک پیدا نمیشه تمام روز، کارش نوشتن و
مردم ره از راز و رمز مه و کاکابصیرم خبر کدن است، ای آدم دهنلق نه تنها
ما ره افشا میکنه، حالی گپش به جایی رسیده که سر کاکا بصیرم یک دنیا گپ
زده و گفته که کتابش از چاپ نیست و هزار رقم انتقاد و افشا کاری کده، کاش
صلح نمیبود و کاکا بصیرم یک شاجور مرمی ره ده شکم اقبال خالی می کرد باز
مه می رفتم دستایشه ماچ باران می کدم