هذیان های انترنتی

چشمی و صد نم، جانی و صد آه

هذیان های انترنتی

چشمی و صد نم، جانی و صد آه

دیداری با خفته گان

برش ششم :


از میان صدها قبر خورد و بزرگ عبور میکنم و میرسم به زیارت تمیم انصار . در دروازه ی ورودی این زیارت حوض کوچکی است که آبی دارد به شفافیت اشک عاشق . با کاشی های سبزرنگ و بسیار زیبا .

داخل میشوم و به دهن دروازه ی زیارت میرسم . پیرمردی بس زار و ضعیف بر سکوی چوبیی نشسته و زایرین را رهنمای میکند و گهگاهی زایری چند پول سیاه کف دستش میگذارد . داخل زیارت میشوم قبر بزرگی در آستانه ی در قرار دارد که پارچه های رنگارنگی را بر آن انداخته اند و این خود قبر را دوچند بزرگتر نشان میدهد .  بر چهار طرف قبر زنجیرهای طویلی کشیده اند و فلزکاری مشبک که از ورود اشخاص به داخل قبر جلو گیری میکند . بر ستون های اطراف قبر هزاران آیینه ی کوچک چسپانده اند که زیبایی خاصی به ان بخشیده است در بالای ستون لوحه ی نصب کرده اند که در آن در مورد زیارت معلومات دادهاند و در قسمت پشت سر قبر صحن کوچکی است با فرش سرخ که برای نماز گزاردن زیارت کننده گان است . و مردی در آنجا دوگانه ی برای یگانه بجا می آورد

میخواهم به اطراف قبر دوری بزنم و ببینم . که دو سه زن زایر ناراحت میشوند و روی خود را میپوشانند و من هم به سرعت برمیگردم بجای اولی خود تا آن ها بتوانند آزادانه دعا کنند و مراد خود را بطلبند . زنی میانه سال میاید و با خضوع و خشوع فراوانی خود را بر پنجره های مشبک فلزی میکوبد که متعجب میشوم . ولی چیزی نمیگویم زن به گریه و زاری میپردازد و با استغاثه و التماس ازین زیارت میخواهد که  مرادش را بدهد . نمیدانم خواهد داد یانه . به سقف زیارت خیره میشوم تازه معلوم میشود و نمیدانم چرا ؟ تزئینات داخل زیارت چنگی بدل نمیزند و یک نوع احساس ساختگی بودن را انسان اینجا حس میکند . از زیارت میبرایم و از پیر مرد میپرسم که میگوید این زیارت را در وخت ظاهرشاه باز سازی کردند . اگر به همان روش قدیم میماندند خیلی بهتر میشد . در بیرون زیارت چند قبر جورد و بزرگ دیگر هم وجود دارند که ظاهرا به مجاورین زیارت تعلق دارند . سری به آن ها میزنم که پیرمرد نا راحت میشود و داد میزند . ولی من کوشش میکنم که داخل این قبر را هم ببینم .

از زیارت میبرایم و چند زیارت دیگر را هم میبینم که نامشان را یادداشت نکردهام و نمیدانم چه نامی داشتند . پایین تر میایم که لوحه ی را میخوانم (قبرستان ترکها) لوحه ی و چهاردیواری بزرگی که اطرافش را دیوار و سیم خاردار گرفته اند . عجب عجب در کابل و قبرستان ترکها . با خواندن این لوحه به یاد هموطنان مهاجر می آفتم . آیا مهاجران افغانستانی هم حق این را دارند که قبرستانی داشته باشند و برگردش دیواری بکشند و لوحه ی بزنند قبرستان ( افغانستانی ها ) نمیدانم در خارج چنین چیزی است یا نه

گویا ترک ها خط و نشان کشیده اند و ثابت کرده اند که این قببرستان متعلق به آنهاست . اگر نباشد هم درین آشفته بازار امروز هر کاری را میشود در افغانستان انجام داد و لو غیر قانونی هم باشد . از کجا معلوم ؟ که سفارت ترکیه به حکومت پولی نداده باشد . و این قبرستان را غیر قانونی گرفته باشد .

به زیارت نیمه شکسته و گنبدی دیگری میرسم که سقفش خراب شده و از پلکان کوچکی به بالای آن را است . بالامیروم که ناگه دو مرد ژنده پوش از میان آن سر بالا میکنند هر دو رنگی بصورت شان نمانده و بی حد لاغر اند . درمییابم که هر دو نشئه ی اتند و برای کشیدن هیرویین بدینجا آمده اند ازین که در نشئه ی شان خار زده ام ناراحتند و خشمگین ولی چیزی نمیگویند و اف اف گویان میبرایند بیرون این مزار هم خیلی قدیمی بوده و حالا خراب شده است . سه گور در پهلوی هم اند و بر دیوار شکسته و ریخته اش نوشته است مزار شیرسرخ پادشاه

درخت خشک شده ای هم درینجا قرار دارد . که به زیبایی آرامگاه افزوده است . از پلکان که پایین میایم مردان ژولیده و ژنده پوش باز بالا میروند و داخل آرامگاه میشوند . تا به نشئه ی خود مشغول میشوند .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد