هذیان های انترنتی

چشمی و صد نم، جانی و صد آه

هذیان های انترنتی

چشمی و صد نم، جانی و صد آه

دیداری باخفته گان



برش چهارم :

چند قبر دیگر را هم زیارت میکنم . گنبدگونه ی را میبینم و میروم داخل تا ببینم از کیست سنگ قبرش را میخوانم سردار عبدالرشید نمیدانم کدام سردار رشید است . همینقدر میدانم یکی از بارکزایی ها بوده نکند همان سردار عبد الرشید معروف باشد که خواهرزاده ی امیر دوست محمد بود  . که در جنگ اول افغانستان و انگلیس در بدل پول دروازه ی شهر غزنی را بر رخ کبودچشمان انگلیسی گشود . خوب مهم نیست هرکسی بوده باشد ...

به درختان ارغوان مینگرم که تازه لباس سبز بهاری را برتن کرده اند و هوای شهدای صالحین را رنگین کرده اند . 


در پهلوی قبر سردار رشید ناگهان نگاهم بسوی سنگ گوری لغزید . خدای من ! باورنکردنیست ! .  ( ستاسی دعا محتاج لوی استاد علامه حبیبی ... )  نه سایبانی نه ساختمانی و نه چیز دیگری وای وای ... چقدر غم انگیز است . ایکاش انجا میبودید و میدید .

حبیبی مردیکه بیشترین خدمت فرهنگی را برای کرسی نشینان درباری انجام داد و نام ادب پشتو را زنده نگه داشت چنین خوار و خسته در خاک خفته است .

هی هی لعنت به این دنیای نامرد . ای حبیبی ! آیا میدانستی که روزی و روزگاری کسی سنگی بر گورت نمینویسد و نامت از یادها فراموش میشود ( براستی بجز از چند شاعر و نویسنده ) آیا مردم دیگر میدانند که عبدالحی حبیبی چه کسی بوده ؟

اگر استاد حبیبی زنده میبود و بر سر گور یکی از اندیشمندان افغانستانی میرفت و آنرا چنین زار و ذلیل میافت ؟ معلوم نیست چه رنجی میکشید .....

اگر استاد حبیبی میدانست که روزی و روزگاری اینچنین حالتی بر سر گورش میاید . آیا بازهم نویسنده میشد ؟ و پته خزانه را برای نابخردان تاریخ مینوشت ؟

اوکه با نوشتن کتابی چنین جنجال برانگیز و سخت بدنام بارمسئولیت تاریخی بزرگی را بردوش دارد و تا ابد خود را به عنوان یک جاعل ادبی و فرهنگی زیر شماتت تاریخ  گذاشت .  او که می اندیشید برای ملتش و زبانش هویتی گرانسنگ و پسمنظری با فرهنگ و ادب همتراز با زبان پارسی می آفریند . که  سودی جز از ملامتی نداشت امروز همان ملت و همزبانانش او را به باد فراموشی سپرده اند . حتی کسانیکه به رهنمایی ها و ارشاداتش به نان و نوایی رسیدند و به حیث نویسنده زبانشناس شاعر ... و دیگر ... پا به میدان معرکه نهادند امروز یادی از وی نمیکنند . و کسی حتی لوحه ی را هم بر گورش قرار نداده . افسوس افسوس ....

در تمام جهان برای مفاخر ادبی و بزرگان اندیشه و قلم شان مجسمه های یادبود میسازند تا یادشان جاودانه بماند . اما در کشور ما یاد بود های جاودانه را عمدا از بین میبرند . کاریکه محمدگل مومند بابای فاشیزم ملی در شمال کشور انجام داد و هزاران سنگ قبر با نوشته های کهنه آثار تاریخی نشانه های باستانی و کتاب های خطی بسیار کهن را از بین برد و کوشید تابخش بزرگی از هویت گرانبار پارسی دری و غیر پشتون را از میان بردارد که نتوانست . این روزها هم حکومت دست به ترفندهای گوناگونی میزند تا وسعت و گستردگی زبان پارسی را محدود سازد زهی خیال باطل .

استاد حبیبی جدا از پته خزانه را که اکثرفرهنگیان آن را جعلی میدانند  . آثارنهایت ارزشمندی را در هردو زبان پشتو و پارسی تالیف کرده است . ونامش چون ستاره ی درخشانی برآسمان ادب ما میدرخشد و خواهد درخشید

من از وزارت اطلاعات ئ فرهنگ و ریاست انجمن پشتو و بنیاد حبیبی میخواهم که آرامگاهی زیبا و در خور شایسته برایش بسازند تا یادش گرامی باشد و گرامی تر شود

ادامه دارد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد