میدانم
که دیر کرده ام امّا پوزشم را بپذیر که هیچ عمدی در کار نبوده و نیست. به
انترنتی که دستکم بتواند عکسی را "اپلود" کند دسترسی نداشتم.
تلفنت زنگ میزند هی زنگ است پشتٍ زنگ کافیست که گوشی را از جیب در آری و
روی صفحهاش نامی را بخوانی "اورنگزیب" دکمه را فشار میدهی و نخستین
کلمهیی که از سوراخک های تلفن، خود را پرت میکند بیرون و گوشت را
مینوازد. (بیوجدان) سلام. این "بیوجدان" برای تمام عالم
و آدم، نمایانگرٍ خشم، غضب و دشمنی است. اما وقتی که اورنگزیب آن را ادا
میکند. و مخاطبش خودت باشی میدانی که چقدر دوستداشتن و صمیمیت را با
خود و در خود دارد. "بیوجدان" بزرگترین و پُرمعناترین کلمه است در میانٍ
ما. من هم همیشه ورد زبانم است. (بیوجدان). بیوجدانی اورنگ رنگٍ دگری از
وجدانٍ بیدار آدمی است. او دارای وجدانی بزرگ و لایتناهی است که وقتی
نتوانی معیار و حد و مرزی برایش تعیین کنی. ناگزیر میگویی بیوجدان! امّا
خودت هم نیک میدانی که، چه انگشتشمارند اینگونه بیوجدان ها.
زادروزت خجسته باد بیوجدان!