تقدیم به دلقکان مسخره ی روزگار و چاووشان دروغین دیموکراسی
و برق و سیم خار دار
جهنمیست آتش در فروزان
و زندانی مظلومی اندرو سوزان
آه خدای من
مگر نبینی؟ حال تیره روزان
اینجا سرزمین فاجعه است
سرزمین پر از موش و مار
تو گویی جهنم و نار
بر تخت نشسته اند شغالان
و آزاده گانند نالان
مترس ای دلقک شوم
ای ناخوانده مهمان این مرز و بوم
صدای ما نشود برون ازین حصار
هزار نفرین بر تو باد
ای واژه ی مرگ
ای ابوغریب و یا گوانتانامو
اوین
ویا بگرام
و هزاران نام بدنام
از تو بوی خون میاید
و شهوت چاووشان دیموکراسی
و جور و جنون میاید
چشمان من نابینا باد
و روی منادیان دروغین آزادی سیاه باد
تا نبینم انحناهای اندام زنی
موجود لعنتیی بنام پولیس
چه پولیسی؟
زنی فاجروفاسق
که جزشهوترانی
کاری ندارد
فرزند ابلیسی
هزار نفرین بر تو باد
ای واژه ی فروش آبروی مردم
ابوغریب و یاگوانتانامو
اوین و بگرام
لعنت خدا بر تو و دموکراسی ات باد
غرب بوش و اوبامای غدار
ای سپاهیان شیطان
ای فرزندان ابلیس
ای دزدان در جامه ی پولیس
ای خیل کفتار
خیلی عالی سرودی
ممنون من شعر نمیتوانم گفت گاه گاهی از روی احساسات چند واژه ی را سر هم میکنم
درود بهروز عزیز لذت بردم از این همه احساس و برداشت ات واقعا افتخار میکنم دوستی چو شما دارم شاد و موفق باشبد.
بی نهایت سپاس از خودت اندیشه ی نهایت مهربان
اینکه به این شهرک دلتنگی هایم سرزدی و چرندپاره هایم را خواندی .
من نوشتن را یاد ندارم ولی گاهی از سر دلتنگی چیز های را که به ذهنم می آیند مینویسم .
همین تشویق و دلگرمی شما دوستان بمن جرات میبخشد تا هر چیزی که مینویسم بگذارم در وبلاگ
این را جدی میگویم که آشنای با شما یکی از موهبت های الهی برایم است
یکبار دیگر ممنون تان
بهروز