چشمی و صد نم، جانی و صد آه
چشمی و صد نم، جانی و صد آه
یک سات
است که ده "آیسکریم" فروشی شیشتیم هیچ نوبتم نمیرسه، قربان ای مردم شوم،
دهها موتر ره ایستاد کدن ده چارطرف مان و دروازهها چارپلاق واز، از
یکیش "جستین بیبر" چیغ میزنه " Never say never"
از دیگه سو
"لتامنگیشکر" میگه "آپ آیی بهار آیی"، ده ای طرفم نفر قرائت محمود شهاد ره
مانده تا آخرین درجه هم بلندش کده، "قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ"
گفته می ره، ده دیگه موترها هم از شبنم ثریا گرفته تا بیژن قندزی و از میرمفتون گرفته تا گوگوش زده روان هستن، یک رقم گدودی است که نپرس.
بیخی حیران ماندیم که کی چی میگه؟ آدم به حدی گیج میشه و صداها ره درهم و
برهم میشنوه، وهم میگیردش و یک دفعهیی فکر می کنه ای محمود شهاد هست که
گفته روان است "می نمایی آشنا ای ساده رو پیام تو چیست" و میرمفتون قرائت
داره سورۀ قرآن ره.
بیخی دیوانه شدم به قرآن