هذیان های انترنتی

چشمی و صد نم، جانی و صد آه

هذیان های انترنتی

چشمی و صد نم، جانی و صد آه

لیدوش خنیاگر خفته در خاک و خون 2

لیدوش خنیاگر خفته در خاک و خون
==========
پارۀ دوم
لیدوش حبیب را می توان از جهاتی با ویکتور خارا، آوازخوان، شاعر و انقلابی قهرمانِ شیلیایی مقایسه کرد. هر دو عمر کمی داشتند، هر دو شعر می سرودند و بر سروده های شان آهنگ می ساختند هر دو گیتار می نواختند و هر دو محبوبیت فوق العاده یی دارند در میان مردم شان و هر دو انقلابی بودند.
لیدوش حبیب آغازگر سبک جدیدی از موسیقی در تاجیکستان هست که به موسیقی پاپ شغنانی معروف است. آهنگ های لیدوش حبیب روح را به پرواز در می اورد و در کالبد آدم جانی تازه می دمد. بی هیچ اغراقی او بزرگترین شاعر و آوازخوان زبان شغنانی است که مانندش کمتر یافت خواهد شد.
لیدوش آن نکیسای سفرکرده
آری لیدوش نکیسایی هست که بر در و دربار هیچ کسرایی و پرویزی آواز و هنرش را به گروگان نگذاشت و هیچ چشم‌داشتی به خداوندانِ زور و زر نداشت. او یک عمر شعر سرود و آهنگ ساخت و به شیدایی و شیوایی تمام درد مردم و ملت منزوی و فراموش شده اش را فریاد زد. آری او باربد زبان شغنانی است که در پشت و پناه کوه های الماس گون و سر به فلک کشیده بدخشان، ترانه خواند و درد بدخشانی ها را دانه دانه خواند. لیدوش برتر و پیشتر از زمانه اش بود و به همین دلیل کمتر کسی او را درک کرد.
زاهدانِ ریاکار و دین سالارانِ مکار، مُهر شنعت بر او زدند و بی دینش خواندند، مردم را از معاشرت با او برحذر داشتند و جوانان را بیم می دادند که گردِ لیدوش نگردید که خمر می خورد و بر دین می تازد و و بهشت برین را می بازد و شمایان را گمره می سازد. این ابله گکان در نیافته بودند که لیدوش دین را بهتر از خود شان می داند و درد مردمش را نیز، او هرگز بر دین نتاخت بل بر دین سالاران و دین سواران تاخته بود و به سان آن رند شیرازی حافظ با سروده هایش کار شان را ساخته بود. و زشتی و فریب کاری شان را بر همگان هویدا کرده بود.
لیدوش حبیب را می توان شاعر مقاومت و آوازخوان انقلابی نامید، او در اختناقِ خفقان آور کی جی بی و رژیم کمونیستی با شعرها و آهنگ هایش بی پروا و بی هیچ بیم و هراسی بر آنان می تاخت و به باد نفرین و استهزا می گرفت و نقاب دروغین شان را از چهره بر می داشت و به همه گان می نمود.
او از دهقانانِ تهی دستی حرف می زد که زمین های شان را اژدهایی به نام سوخوز و کلخوز می خورد و جان در تن شان نمی ماند و تمام دست مایه شان را این اژدهای هفت سر فرو می برد او از چوپان بچه های عاشقی می خواند که بر فراز کوه ها و در ژرفای دره ها عمر شان به کام گاری و ناکامی به سر می آمد و در زیرزمین می خفتند. او از شحنه های مست و صحنه های پستی حکایت می کرد که نظیر آن در هیچ جای دیگر دیده نشده است. او راوی دردهای پنهان و داغ های عریان جامعه خویش است. لیدوش به سان جامعه شناسی بزرگ یکایک دردهای جامعه خود را دریافته و درک نموده بود و آن را جار می زد.
لیدوش حبیب را می توان نجیب محفوظ شغنان خواند او نیز همان گونه که نجیب محفوظ گوشه های پنهان قاهره و مصر را در رمان هایش آشکار ساخت و کهنه ترین و فراموش شده ترین قصه ها را بیرون می کشید به روایت قصه های کهن و بومی شغنانی پرداخت با شعرش و با آوازش خدمت بزرگی را که به زبان و فرهنگ شغنانی انجام داد هیچ کس دیگری نتوانسته است این کار را به این زیبایی بکند.
لیدوش ساختار شکن ترین شاعر و آوازخوان تاجیک است، او مگو ترین راز ها افشا می کرد و وحشت ناک ترین تابوها را می شکست و همین سبب شد که مرتجعان، بنیادگرایان، و دین خویان از او برمند و بگریزند، بر او تهمت زنند و متهمش کنند به بیراهی و گمراهی. و این هست مزد کسی که با هنر و آوازش می رود به جنگ تباهی و سیاهی.
نگاره: ‏لیدوش خنیاگر خفته در خاک و خون
==========
پارۀ دوم
لیدوش حبیب را می توان از جهاتی با ویکتور خارا، آوازخوان، شاعر و انقلابی قهرمانِ شیلیایی مقایسه کرد. هر دو عمر کمی داشتند، هر دو شعر می سرودند و بر سروده های شان آهنگ می ساختند هر دو گیتار می نواختند و هر دو محبوبیت فوق العاده یی دارند در میان مردم شان و هر دو انقلابی بودند. 
لیدوش حبیب آغازگر سبک جدیدی از موسیقی در تاجیکستان هست که به موسیقی پاپ شغنانی معروف است. آهنگ های لیدوش حبیب روح را به پرواز در می اورد و در کالبد آدم جانی تازه می دمد. بی هیچ اغراقی او بزرگترین شاعر و آوازخوان زبان شغنانی است که مانندش کمتر یافت خواهد شد.
لیدوش آن نکیسای سفرکرده
آری لیدوش نکیسایی هست که بر در و دربار هیچ کسرایی و پرویزی آواز و هنرش را به گروگان نگذاشت و هیچ چشم‌داشتی به خداوندانِ زور و زر نداشت. او یک عمر شعر سرود و آهنگ ساخت و به شیدایی و شیوایی تمام درد مردم و ملت منزوی و فراموش شده اش را فریاد زد. آری او باربد زبان شغنانی است که در پشت و پناه کوه های الماس گون و سر به فلک کشیده بدخشان، ترانه خواند و درد بدخشانی ها را دانه دانه خواند. لیدوش برتر و پیشتر از زمانه اش بود و به همین دلیل کمتر کسی او را درک کرد. 
زاهدانِ ریاکار و دین سالارانِ مکار، مُهر شنعت بر او زدند و بی دینش خواندند، مردم را از معاشرت با او برحذر داشتند و جوانان را بیم می دادند که گردِ  لیدوش نگردید که خمر می خورد و بر دین می تازد و و بهشت برین را می بازد و شمایان را گمره می سازد. این ابله گکان در نیافته بودند که لیدوش دین را بهتر از خود شان می داند و درد مردمش را نیز، او هرگز بر دین نتاخت بل بر دین سالاران و دین سواران تاخته بود و به سان آن رند شیرازی حافظ با سروده هایش کار شان را ساخته بود. و زشتی و فریب کاری شان را بر همگان هویدا کرده بود.
لیدوش حبیب را می توان شاعر مقاومت و آوازخوان انقلابی نامید، او در اختناقِ خفقان آور کی جی بی و رژیم کمونیستی با شعرها و آهنگ هایش بی پروا و بی هیچ بیم و هراسی بر آنان می تاخت و به باد نفرین و استهزا می گرفت و نقاب دروغین شان را از چهره بر می داشت و به همه گان می نمود.
او از دهقانانِ تهی دستی حرف می زد که زمین های شان را اژدهایی به نام سوخوز و کلخوز می خورد و جان در تن شان نمی ماند  و تمام دست مایه شان را این اژدهای هفت سر فرو می برد  او از چوپان بچه های عاشقی می خواند که بر فراز کوه ها و در ژرفای دره ها عمر شان به کام گاری و ناکامی به سر می آمد و در زیرزمین می خفتند. او از شحنه های مست و صحنه های پستی حکایت می کرد که نظیر آن در هیچ جای دیگر دیده نشده است. او راوی دردهای پنهان و داغ های عریان جامعه خویش است. لیدوش به سان جامعه شناسی بزرگ یکایک دردهای جامعه خود را دریافته و درک نموده بود و آن را جار می زد.
لیدوش حبیب را می توان نجیب محفوظ شغنان خواند او نیز همان گونه که نجیب محفوظ گوشه های پنهان قاهره و مصر را در رمان هایش آشکار ساخت و کهنه ترین و فراموش شده ترین قصه ها را بیرون می کشید به روایت قصه های کهن و بومی شغنانی پرداخت با شعرش و با آوازش خدمت بزرگی را که به زبان و فرهنگ شغنانی انجام داد هیچ کس دیگری نتوانسته است این کار را به این زیبایی بکند.
لیدوش ساختار شکن ترین شاعر و آوازخوان تاجیک است، او مگو ترین راز ها افشا می کرد و وحشت ناک ترین تابوها را می شکست و همین سبب شد که مرتجعان، بنیادگرایان، و دین خویان از او برمند و بگریزند، بر او تهمت زنند و متهمش کنند به بیراهی و گمراهی. و این هست مزد کسی که با هنر و آوازش می رود به جنگ تباهی و سیاهی.‏

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد