هذیان های انترنتی

چشمی و صد نم، جانی و صد آه

هذیان های انترنتی

چشمی و صد نم، جانی و صد آه

لیدوش حبیب، خنیاگرِ خفته در خاک و خون

لیدوش حبیب، خنیاگرِ خفته در خاک و خون
=========================
پارۀ یکم:
سال نود و شش میلادی سال بسیار بدی بود، هم برای ما و هم برای آن‌ها، هر دو کنارۀ رود آمو(شغنانِ افغانستان و شغنانِ تاجیکستان) از جنگِ داخلی رنج می‌بردیم و نابسامانی‌ ها ما را بی سر و سامان تر می ساختند و یاد سامانی ها را از مغزها می زدودند. آنجا جنگ میان حکومتی سکولار و بنیادگراهای خشنی بود که در هوای بهشت و خلافت اسلامی می سوختند و این جا مجاهدانِ بهشت‌باز برای قدرت جان ها می فروختند و آتش می افروختند. آن جا حکومت به دنبال آرامش بود و مجاهد به دنبال حور و نوازش، این جا هر دو گروه خود را مجاهد فی سبیل الله می خواندند و به سوی یک دیگر راکت می پراندند. آن سال ها سال های جهاد و مجاهدبازی بود و گمانم خدا هم از کار شان راضی بود ورنه به این قدر آدم کشی چی نیازی بود؟ آن ها از داشتن چند چیز سرمست بودند و ما از نداشتنش سر پَست، برق، راه موتر رو و موسیقیِ لیدوش حبیب، سختی ها را برای شان آسان کرده بود و ما نه برقی داشتیم، نه خیابانی و نه لیدوش حبیبی.
من نخستین بار نامِ این مرد را از میانِ همگنانم در چوپانی شنیدم و لذتِ شندین آهنگ‌ش را چشیدم، یکی آهنگِ زیبایی خواند که کمی هم بارِ شوخی و شَخی داشت و گفت از لیدوش هست، این نام خیلی خوشم آمد اما بیشتر از این چیزی در موردش نمی دانستم و در بارۀ کارهایش به اندازۀ پشیزی. سال های دیگری آمدند و رفتند تا این که موهبت گوش دادنِ بیشتر به آهنگ هایش دست داد و بهروزِ مسکین دل از دست داد.
لیدوش حبیب که نام اصلی اش علیدان‌شاه شاه رحمت الله اُف هست در2 می 1963 میلادی در شهر خارُغ استان بدخشان تاجیکستان به دنیا آمد و از دانشکدۀ روزنامه نگاری شهر دوشنبه مدرک کارشناسی گرفت، از بزرگ ترین شاعران و آوازخوانانِ شغنانی زبان تاجیکستان است. او از نوجوانی به سرودنِ شعر و نواختن گیتار پرداخت، و بنیانی سترگ برای موسیقی بومی بدخشان که پامیری نیز می خوانندش ساخت. لیدوش حبیب را می توان آغازگر موسیقی پاپ و مدرن پامیری خواند و او برای نخستین بار سروده های زبان شغنانی را با موسیقی مدرن گیتار و جاز آمیخت و گردن بند مرواریدی از جنس ساز و آواز را بر گردن وطن خود آویخت. پیش از لیدوش حبیب در ذهن هیچ کسی خطور هم نمی کرد که سروده های زبان شغنانی را هم، می توان با گیتار و جاز آشتی داد و آتشی در دل مردم نهاد. اما لیدوش حبیب این طلسم را شکست و راه را بر این باور پوچ ببست. لیدوش سراسر عمرش را در زادگاهش شهر خارُغ گذرانید و سر در پیشگاه هیچ مرکزِ زر و زوری نه خمانید اسپِ آز را در هیچ میدانی ندوانید.
او را می توان احمدظاهر زبان و موسیقی شغنانی خواند و حقا این لقب برایش شایسته هست. لیدوش حبیب در 22 جولای 2002 در خارُغ به مرگی مشکوک و پُر از ابهام درگذشت و تا هنوز هیچ کسی به پژوهشی درخور و دقیق دست نیازیده است اندر باب مرگِ این بزرگ‌مرد و این ستم بزرگی هست که روا داشته اند بر خنیاگری که ایجادگر و آغازگر موج تازه یی از شعر و موسیقی در بدخشان تاجیکستان است و دردهای بی شمار مردمش را با شعرش با آوازش و با گیتارش فریاد زده است.
نگاره: ‏لیدوش حبیب، خنیاگرِ خفته در خاک و خون
                                                                                                        =========================
 پارۀ یکم: 
سال نود و شش میلادی سال بسیار بدی بود، هم برای ما و هم برای آن‌ها، هر دو کنارۀ رود آمو(شغنانِ افغانستان و شغنانِ تاجیکستان) از جنگِ داخلی رنج می‌بردیم و نابسامانی‌ ها ما را بی سر و سامان تر می ساختند و یاد سامانی ها را از مغزها می زدودند. آنجا جنگ میان حکومتی سکولار و بنیادگراهای خشنی بود که در هوای بهشت و خلافت اسلامی می سوختند و این جا مجاهدانِ بهشت‌باز برای قدرت جان ها می فروختند و آتش می افروختند. آن جا حکومت به دنبال آرامش بود و مجاهد به دنبال حور و نوازش،  این جا هر دو گروه خود را مجاهد فی سبیل الله می خواندند و به سوی یک دیگر راکت می پراندند. آن سال ها سال های جهاد و مجاهدبازی بود و گمانم خدا هم از کار شان راضی بود ورنه به این قدر آدم کشی چی نیازی بود؟ آن ها از داشتن چند چیز سرمست بودند و ما از نداشتنش سر پَست، برق، راه موتر رو و موسیقیِ لیدوش حبیب، سختی ها را برای شان آسان کرده بود و ما نه برقی داشتیم، نه خیابانی و نه لیدوش حبیبی.
من نخستین بار نامِ این مرد را از میانِ همگنانم در چوپانی شنیدم و لذتِ شندین آهنگ‌ش را چشیدم، یکی آهنگِ زیبایی خواند که کمی هم بارِ شوخی و شَخی داشت و گفت از لیدوش هست، این نام خیلی خوشم آمد اما بیشتر از این چیزی در موردش نمی دانستم و در بارۀ کارهایش به اندازۀ پشیزی. سال های دیگری آمدند و رفتند تا این که موهبت گوش دادنِ بیشتر به آهنگ هایش دست داد و بهروزِ مسکین دل از دست داد. 
لیدوش حبیب که نام اصلی اش علیدان‌شاه شاه رحمت الله اُف هست در2 می 1963 میلادی در شهر خارُغ استان بدخشان تاجیکستان به دنیا آمد و از دانشکدۀ روزنامه نگاری شهر دوشنبه مدرک کارشناسی گرفت، از بزرگ ترین شاعران و آوازخوانانِ شغنانی زبان تاجیکستان است. او از نوجوانی به سرودنِ شعر و نواختن گیتار پرداخت، و بنیانی سترگ برای موسیقی بومی بدخشان که پامیری نیز می خوانندش ساخت. لیدوش حبیب را می توان آغازگر موسیقی پاپ و مدرن پامیری خواند و او برای نخستین بار سروده های زبان شغنانی را با موسیقی مدرن گیتار و جاز آمیخت و گردن بند مرواریدی از جنس ساز و آواز را بر گردن وطن خود آویخت. پیش از لیدوش حبیب در ذهن هیچ کسی خطور هم نمی کرد که سروده های زبان شغنانی  را هم، می توان با گیتار و جاز آشتی داد و آتشی در دل مردم نهاد. اما لیدوش حبیب این طلسم را شکست و راه را بر این باور پوچ ببست. لیدوش سراسر عمرش را در زادگاهش شهر خارُغ گذرانید و سر در پیشگاه هیچ مرکزِ زر و زوری نه خمانید اسپِ آز را در هیچ میدانی ندوانید.
او را می توان احمدظاهر زبان و موسیقی شغنانی خواند و حقا این لقب برایش شایسته هست. لیدوش حبیب در 22 جولای 2002 در خارُغ به مرگی مشکوک و پُر از ابهام درگذشت و تا هنوز هیچ کسی به پژوهشی درخور و دقیق دست نیازیده است اندر باب مرگِ این بزرگ‌مرد و این ستم بزرگی هست که روا داشته اند بر خنیاگری که ایجادگر و آغازگر موج تازه یی از شعر و موسیقی در بدخشان تاجیکستان است و دردهای بی شمار مردمش را با شعرش با آوازش و با گیتارش فریاد زده است. 
  ‌‏

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد