روزگاری،
این سی دی و دی وی دی و این گونه تجملات وجود نداشتند. روزگارِ تلویزیون
های سیاه و سفید و کرایه کردن ویدیو بود. شب های جمعه شب فیلم و عیش بود و
روزگارِ روزگار بروسلی.
با آنکه از عاشقان سینهچاک فیلم هندی هستم؛ اما هیچ فیلم هندییی نتوانسته جای بروسلی، جتلی و سینمای رزمی ره بگیره، پسان تر ها، سی دی آمد و دیدنِ کلکسیون کامل بروس لی ارزان تر شد و آسان تر.
روزگارِ غور شدن صدا و پشت لب سبز شدن آمد و دزدکی و پت و پنهان رفتن به
باشگاه های کونگفو، مغرورانه و چپ چپ نگاه کردنِ طرف مردم و هر لحظه آماده
گی برای جنگ و مشت و لگد
هر باری که فیلم بروس لی را می دیدم تا هفته ها، لگد پراگنی و جست و خیز بود و غالمغال های مادر و خواهران
یاد مکتبِ پر از گرد و خاکِ یخدرو به خیر و این که کی بلندتر لگد می زند و
از دیوارهای کاهگل شدۀ مکتب خاکِ بیشتری می ریزاند و دَو و دشنام دخترهای
صنف که به مراتب شیک تر، خوشپوش تر و پاک تر از ما بروسلی ها بودند.
امروز چهل سال از مرگ این آدم میگذرد و هنوز هم که فیلم هایش را میبینم
دست ناخودآگاه مشت می شود و پایم به لگد زدن آماده. شاید روزگاری برسد که
من و مانی، هر دو فیلم بروسلی ببینیم و شروع کنیم به لگدزدن و جست و خیز و
غالمغال مادران مان بلند شود