هذیان های انترنتی

چشمی و صد نم، جانی و صد آه

هذیان های انترنتی

چشمی و صد نم، جانی و صد آه

هذیانی از سر خشم و ناتوانی

سال‌هاست که شنیده‌ای "کودکان به منزلت فرشته‌گانند" چه دروغِ دلاویزی!
آیا بی‌پناه تر و بی‌گناه تر از کودکان سرزمینت وجود داشته است؟
چی فرقی می‌کند کیست این کودک؟ از کجاست و چی آب و رنگی دارد؟
علی سیناست که در هرات دزدی و کشته می‌شود یا در قندز است که بالایش تجاوز می‌شود؟
از بادغیس استی یا بامیان؟ از قندهار یا قلات فرقی نمی‌کند از هر جای این جغرافیای جنگ و جنون که باشی مظلوم استی و شکستنی
همین که آب و رنگی داشتی و اندکی خوش‌رو بودی چشم‌ها به خاطرت از حدقه می‌برایند و آلت‌ها شخ کرده می‌شوند. ای وای بر تویی که فقیر و بی‌چیز باشی و در خیابان برایی از خاطر نان.
در جامعه‌یی که عقدۀ جنسی داشته باشد و تمام فکر و ذکرش به یک بلست پایین‌تر از نافش بسته باشد چی امیدی به فردایت می‌بندی؟
در جامعه‌ات دیدنِ زن حرام است و بچه‌بازی حلال، ملای مدرسه دل به کودکانی می‌بندد که ابجد و هوز را ازش می‌آموزند و سی‌پارۀ قرآن در دست‌های شان سنگینی می‌کند. و میکانیک(مستری) چشم خود را سر شاگردی گرم کرده که حمل کردنِ انبر و پلاس برایش سخت است.
آموزگار فرصت می‌جوید تا کامی از دانش‌آموزش برگیرد و رییس راهِ گپ دادن کارمندش را می‌پوید.
دانشجو دست در شلوار پشتِ چوب‌چینک ها افتیده و راننده کلینر را بهترین شکار می‌داند.
اگر نادار باشی در خطر استی در خیابان و بیابان، اگر دارا باشی در سفر و حضر.
در چنین جامعۀ بیمار و نفرین‌شده، سوء استفاده از اعتماد کسی و دزدیدن پسرک هشت ساله اش آسان‌ترین راه پول در آوردن پنداشته می‌شود. چه راحت است که علی‌سینا نوروزی را بدزدی و بعدش هم نودهزار دالر امریکایی بگیری که با ده هزار دالر می‌توانی کرزی و تمام کابینه اش را بخری و آزاد آزاد بگردی.
پولیس پول‌لیس شده و قاضی دزدِ از خود راضی، رییس‌جُمهور مسخرۀ خاص و عام است و وزیر یک متقلبِ بدنام. نه قانونی وجود دارد و نه قضاوت، وجدان‌های مردم مرده اند و حافظه‌های چیزفهم پاک شده.
در چنین وضعیتی چه بهتر از دزدیدن پسرِ کسی که راحت می‌توانی تا چهل و پنج روز در بندِ خود نگهش داری و بالایش تجاوز کنی و بعدش هم نودهزار دالر بگیری و بکُشیش. چه درامد سرسام آوری روزانه پنج‌صد دالر!
نه ترسی از خدا داری و نه شرمی از مردم، هر بی بندوباری‌یی که دلت خواست می‌توانی بکنی، بازخواستی وجود ندارد.
نه یک بار نه دوبار، بار بار می‌توانی چنین جنایتی را مرتکب شوی. ده ها علی سینا وجود دارند در این سرزمین، برو و خونِ شان را بریز بر زمین. چی کسی دستت را می‌گیرد؟ هیچ کس.
نگاره: ‏سال‌هاست که شنیده‌ای

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد