این نوشته را صرف بخاطر بزرگ نشان دادن محرومیت جنسی و پیامدهای ناگوار آن نوشته ام . وهیچگونه دشمنیی با هیچکسی نداشته و ندارم . امیدوارم خواننده گان گرامی برداشت سو نکنندازین چند سطر درهم وبرهم . وهمچنان مخاطبم درین نوشته تنها همان چند نفر اند نه همه ی مردم شریف پنجشیر .
بهروزخاوری
دو روز قبل نوشته ی تکان دهنده و سراپا غصه و غم را از محترم بصیر آهنگ در سایت کابل پریس خواندم . که یک سرهنگ ایتالوی با یک زن هموطنش به قصد سیاحت و سفر عازم پنجشیر میشوند . که در نزدیکی های دره ی «مکنی » مورد آزار و اذیت چند جوان ولگرد و نااهل قرار میگیرند و سپس در درگیریی که رخ میان شان رخ میدهد . این افسر خارجی را بقتل میرسانند . بعد از خواندن این متن درد آلود ، صفحه ی سپید کاغذی را سیاه نمودم که میدانم قابل خواندن تان را ندارد و لی خواسته ام به عنوان یک شهروند این سرزمین احساساتم را تبارز دهم
در نوشتن این سطرها از شگرد دوکتور صبور سیاهسنگ پیروی کرده ام .البته بدون اجازه ی ایشان امیدوارم بر من این گناه ام را ببخشایند
اندیوال !
امروز مره گریاندی ، خوب سم صیی (صحیح ) گریاندی . مه از تو ای توقع ره نداشتم و هیچوخت فکرشام کده نمیتانستم که تو ای قسم آدم باشی . حتا ده کلی مام نمیگشت که تو ای رقم کارا ره یاد داشته باشی یا بکنی . تو خو امروز ده پیش دو ست و دشمن سر ما ره خم کدی ، ریش و بروت ما ره ریزاندی
مه همیشه ده پیش کس و ناکس تاریفته میکدم و سرت افتخار میکدم . همیشه ما ره سرخرو و سرفراز میکدی . ای چتو خدا تره شرماند ؟ که راه ره از چاه نتانستی فرق کدن و رفتی کاری کدی که آب و آبروی کل ما ره بردی . او خدا زده تو چتو تانستی ای کار ره بکنی همی قسم کار از کدن اس ؟
باز مه خدا زده ره بگو که باد از سالها امروز رفتم ده اینترنت کله کشک کدم . نمیفامم کلی مه مار گزیده بود یا شیطان زیر پوستم درامده بود که برم اینترنته ببینم .
.................
یک وختایی نمیفامم چن سال پیش بود منتهی همیقه یادم اس که صنف اول بودم یا دو که هر روز ده باغ خود مان بزها و بزغاله ها ره میبردم بر چراندن .
راستیام چوپانی و نگاهبانی بز بسیار سخت است .
نمیفامم تو بز چراندی یا نی ؟ مگم مه هف سال سیا بز چراندیم . عجب مصیبت اس ای بز الهی تخم بز ده جهان نمانه
ده شوخی و شیطنت ده نامردی و خپ خپ گریختن جوره نداره . خدا بیامرزه بی بی مه که میگفت گوسفند از جنت آمده و بز از دوزخ .
ببی اندیوال !
هیچوخت هیچ بندی (بنده ی ) خدا ره بدوا (بددعا) نکو اگه کدی فقط برش بگو که الهی هف سال سیا بزبچرانی از ای کده دگه بتر بدوا نیست
مچم چی میگفتم ؟ یگان وختا گپ از پیشم ختا خورده میره هر سون... ها یادم آمد قصی بزچرانیمه برت میکدم . ها ده پالوی باغچه یمان یک چن کرت نوش پیاز بود که صاحبش یک زنکه ی جنجالی و پرشورماشور بود که ما خاله شریفه صدایش میکدیم و مه اسکلیتی خدا زده ، باز یگان کتابا ره ده زیر بغل خود زده کم کمک میخواندم . همیکه چشمم ده خط میچسپید بزها مثل جن غیب میشدند و راس میرفتند ده کرتای پیاز خاله شریفه ، وباز جار و جنجال ای زنکه میبرامد و از بابه و بابه کلان تا نواسه و کواسی ما ره سست میکد ایقدر دو و دشنام و بدوا یاد داشت که میگفتی مالم (معلم) دو زدن باشه . باز بی بی خدابیامرزم چشمای خوده سرم میکشید و میگفت که او خدا زده خدا ده کمرت بزنه و ای کتاب از سرت بانه
ا ندیوال !
امیقه نمیگی که او دراز مردنی گپ از پیشت خطا خورده ، «دی ده کجا و درختا ده کجا ؟ مام هرچه ده زبانم میایه گفته میرم پرت وپلا
ها اصل گپ یادم آمد . خاک ده ای مغز پودی مه اصل گپه مانده به کجا و کجا رفتم
امروزام خدا ده کمرم زده بود که رفتم ده اینترنت . اینترنت از سرمه بانه ، یکراس رفتم سر سایت کابل پریس . اینه دیگه حالی کابل پریسام نمیفامی همی سایتی ره میگم که همو جوان موی دراز اداریش میکنه . همو کامران میرهزار
و ده اوجا یک نوشته ره خواندم که بصیر آهنگ نوشته کده بود . ای نوشته ده باره ی شاکار های تو بود راستش اگه نام بصیرآهنگ و سایت کابل پریس ره نمیدیدم ، صدسال دیگام باور نمیکدم که تو اموتو کاری ره کده باشی اما چه کنم
مه سر هر دو دیدیم اعتبار ندارم ولی سر کابل پریس و بصیر آهنگ اعتبار دارم نه بصیر کدام آدم سست است و نه کابل پریس . خدا و راستی ای نوشته ره که خواندم گریان کدم و به قلم بصیر آهنگ صد آفرین گفتم که ای رقم نوشته ی پر از درد و بدبختی ره نوشته کده آفرینش ولا
اندیوال ! مه نی وتو خودت قضاوت کو آیا ده تاریخ اوغانستان کدام کس دگام ای کار ره کده بود که تو کدی ؟ حالی به او خارجیای بیچاره و بیگناه چه غرض داشتی که پشت شانه ده دان دروازیت گرفتی ؟ شرمت نامد که پشت یک زنکی خارجی بی دست و پا ره بگیری و باز کاشکی خودت تنها ای کاره میکدی ده تا لچک و لندغر دیگه ره گرفته راه ای دوتا خارجی زاروضعیفه گرفتی و میخواستی ای رقم کار ره بکنی
مه نی و خودت قضاوت کو آیا کسی ده جا و جایداد خود راه یک زنکی خارجی و بیگانه از ملکای دور آمده ره میگیره تا ایتو یک کار بد ره کتیش بکنه ؟
حالی ایقدر از بیزنی به تکلیف بودی خیر اس مره میگفتی مه کتی بابیت گپ میزدم و دلشه نرم کده راضیش میکدم که یک دختر از همو «خنج» خودتان و از همی ذات و زمین خود تان برت میگرفت . دیگه ضرورت به ای آبروریزی نبود . اگه نی حال ایقدر سختگیری و روپوشی هام نیس مثل سابقا که روی دخترا ره نه افتو ببینه و نه ماتو
اندیوال! مه نی و خودت قضاوت کو . اگه تو هام کتی یک دختر اوغانی ده اونجه ده ایتالیا میبودی و امی رقم مثل امی (سرهنگ جکو کریستیانو)ی نامراد کتی دختر وطندارت میرفتی به سیل و سیاحت و ده تا لچک و لندغر ایتالیوی پشت وطندارته گرفته میخواستن سرش تجاوز کنن چی میکدی ؟ آیا کتی شان دس به یخن نمیشدی ؟ مه خو میگوم ولا چشمایشانه از کاسیش بیرون میاوردی باز نام خدا ماوشما اوغانستانی ها بسیار گنده غیرتی هام هستیم . بس خلاص مه میگوم که خدابیامرزه همی ایتالیایی ره همی کریستیانو ره . تاکه جان داشت از ناموس وطندارش دفاع کد .
خدا وراستیش مه که ای نوشته ره خواندم . منحیث یک وطندارت و اندیوالت سرم از شرم خم شد . خدام که بابه و ننه ی بیچاریت ده چی حال و روز باشن ده مابین ایقه سیال و شریک . بچی دردانه و یکدانی شان کتی اندیوالای نادیدیش پشت یک زنکی بیکس و کوی خارجی ره گرفته میخواستن که او ره بی عزت کنن و باز مرد همرایشه هم کشتن واه واه چه یک شاهکاری کدین نوش جانتان
اندیوال ! از ما وتو هام دیگه اندیوالی و رفاقت خلاص تو ره رایت مره رایم
دیگه نی مه تو ره میشناسم و نی تو مره .،
بهروز خاوری
بیستم جوزا 1390
کابل ـ افغانستان