این سروده اولین تجربه ای شعری من (یا میتوان گفت چیزی وسط شعر و غیر شعر ) بوده . هرچند قبلا میخواستم که چیزی بنام شعر یا حد اقل نظم بوجود بیارم ولی خودم آنهارا جدی نگرفتم بنابرین یکی دو روز بیش روی کاغذ زیستن نتوانسته اند امیدوارم این شعرواره بتواند برگه ای را برای سیاه شدن و ذهنی را برای لحظه ای بخود اختصاص دهد.
فریدون خاوری
خود سانسوری
ما که خودرا سانسور بیجا میکنیم
ما کجا عقده ای دل را با حرف وامیکنیم
ما بنام احترام میزنیم تیشه برپای فکر
با چنین اندیشه ای فکررا رسوا میکنیم
احترام نیست اینچنین که میپنداریم ما
ما دهان را شیرین زنام حلوا میکنیم
بت پرستیست این، نیست کار خرد
چون زفکردیگران تقلید بیجا میکنیم
هیچ نباشد زتحلیل و تفکر درما اثر
زانکه نیمچه ملاها را ترجمان خدا میکنیم
عینک تقلید را باعینک تحلیل کن عوض
تابکی چوکوران ،مژه ها برهم رها میکنیم
ما بجای باز کردن میزنیم گره بر گره
گره دست را با دندان وا میکنیم
تومگو زبیدرمانی این درد سخن
گربخواهیم،باخرد این درد را دوا میکنیم
گرنباشیم ما اهل تعلیم و خرد
فاقد ایندوییم ، پس چه دعوا میکنیم
ما نداریم خود برحدیث پیمبرعمل
دیگران راچون ؟ دعوت بسوی مصطفی میکنیم
حرف خود برکمرخویش باید بست باعمل
بی عمل باحرف مفت خودرا تسلی میکنیم
دانش دین و دنیا باید آموخت زود
ورنه برباد ، هردو را از تمنا میکنیم
برده ای آرزوها بودن خطاست از ره ای عقل
گرخردمندیم ، پس چراما خطا میکنیم
آنچه حلال مشکل ماست علم است و بس
زانکه با علم خود را بانیک و بدآشنا میکنیم
ازپی علم ، عمل باید داشت وبس
زانکه بیعمل ، علم را سر ازتن جدا میکنیم
((خاوری)) شو در ره ای علم بیحدومرز
ما زمرز بندی های خود علم را فنا میکنیم
سه شنبه 21 جدی 1389
دشتک یشتیو اشکاشم بدخشان
تصمیم شرط اول موفقیت است. حالا که تصمیم به شاعر شدن گرفته اید دعا می کنیم که روزی به خیر شاعر هم شوید.