هذیان های انترنتی

چشمی و صد نم، جانی و صد آه

هذیان های انترنتی

چشمی و صد نم، جانی و صد آه

دیداری باخفته گان


برش پنجم :

بیشتر از یک ساعت است که در میان قبرستان شهدای صالحین بدنبال آرامگاه مردی میگردم که با هنرش و آوازش آتش در سوخته گان عالم زد . مردیکه جاودانه برآسمان موسیقی افغانستان همچون خورشیدی میدرخشد . و بردلها نور می افشاند و آواز افسونگرش هنورهم بعد از سه دهه بردلهای مردمش چو سلطانی بی رقیب فرمان میراند .

اینطرف آنطرف میبینم تا دریابم که آرامگاه شادروان احمدظاهر بزرگمرد موسیقی افغانستان در کجاست ؟  از میان هزاران قبر نو و کهنه ی دیواردار بی دیوار زشت و ریبا اینسو وآنسو مینگرم . که سه جوان شیک و خوشپوش صدایم میزنند . لهجه ی هراتی دارند . ببخشید میشه عکس ما ره بگیری ؟ لبخندی میزنم  و کامره ی سونی سیاهرنگ را از دستش میگیرم هر سه پشت به آرامگاهی می ایستند . آرامگاهی کوچک و زیبا به سبک آرامگاه خیام در نیشاپور و ابوعلی سینا در همدان است ولی بسیار کوچک و  با کاشی های سپید دلپذیر .

میکوشم که هر سه را بشکل مناسبی در کادر  کامره قرار دهم عکسی می اندازم گرچه حرفه ی نیستم ولی میتوانم کامره را در دستم بگیرم یکیشان می آید و میبیند که عکس بدی نیست میگوید دیگر هم بگیر یکی دو تای دیگر هم بعدن کامره را از دستم میگیرد و میروند  من بطرف آرامگاه میروم و ناگه چشمم به خطی زیبا و پاکیزه می افتد . خدابود یارت قرآن نگهدارت سخی مددگارت سخی مددگارت .  ودر پایین نوشته ها بر سنگ مرمر سیاهی نقر شده احمدظاهر 23 جوزا 1325 - 24 جوزا 1358 که این سنگ گور ! و شاید هم آرامگاهش به همت ذبیح الله جوانمرد آوازخوان و هنرمندیکه آهنگ های احمد ظاهر فقید را میخواند و خوب هم میخواند ساخته شده است . درین آشفته بازار سود و سرمایه که هرکسی به فکر اندوختن مال است و به هنر و ادب کسی پشیزی ارزش قایل نیست . این جوان دلسوخته و عاشق احمد ظاهر آرامگاهش را به مصرف شخصیش باز سازی میکند زهی ! جوانمرد با جوانمردی هایش

شنیده ام که طالبان بعد از اشغال کابل مقبره ی احمدظاهر را منهدم کردند . شاید گناهش این بود که عاشق بود . و با آن آواز ملکوتی اش قلب هزاران سوخته ی دیگر را به تپش می آورد . این کوردلان بی خرد نمیدانم با چه حکمی ؟ و با حکم کدام ناجوانمردی ؟ دست به چنین عمل نفرت انگیز زدند

احمدظاهر که او را الویس پریسلی شرق مینامند  . از خاندانی بزرگ و از تباری بس جلیل و محترم  ظهور کرد  و پدرش دوکتور عبدالظاهر نخست وزیر بود . در چنین موقعیتی آواز خواندن برای وی سخت گران تمام شد و با مخالفت شدید پدر و اعضای خانواده روبرو شد . پدر سختگیر و با دسپلین  که مقام بزرگی هم در حکومت داشت . مانع احمدظاهر نوجوان شد . اما چه کسی میتواند قلبی را از تپش بیاندازد و چه کسی میتواند آواز بلبلی را ببندد هرچند سختگیری و مخالفت پدر بیشتر میشد . عشق آوازخوانی بیشتر روح بیقرار احمدظاهر را به شور در می آورد . بلاخره احمد ظاهر در مکتب حبیبیه نخستین آهنگش را با صدای بلند فریاد کشید . «آخرای دریا » و این آهنگ تبدیل به یکی از ماندگارترین آهنگ ها در روان مردم شد آشنایی با نینواز که او نیز چون احمدظاهر به فامیل سیاست مدار و بزرگی تعلق میگرفت آواز خوانی را لکه ی ننگی برای خود میدانست . سرانجام هر دو به آرزوی خود رسیدند و شهرت هردو را دربال های طلایی خود گرفت . ..

سال های فراوانی آمدند و رفتند . احمدظاهر که دیگر به مردی بزرگ و سرسپرده تبدیل شده بود خواند وبسیار عاشقانه خواند . تا اینکه در سال 1358 توسط دژخیمانی که هر روز برای بلعیدن جان و مال مردم تبدیل به اژدها میشدند . به شهادت رسانیده شد ...

آفتاب به وسط آسمان رسیده است و من در گرمای نیم روز در کنار مقبره ی احمد ظاهر این یادداشت را مینویسم  . از جایم بر میخیزم  و به طرف زیارت تمیم انصار براه می افتم تا با خفته ی دیگری از تبار عاشقان دیداری داشته باشم

ادامه دارد

نظرات 1 + ارسال نظر
mukhtar دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:10 ق.ظ

ma khandom matalib shoma ra ziyad dil chasp bod aga Lotf abar konin ki masail siyasi wa khbar rooz basha khob ast ba shoam mauwfa qiyat mikhaim..

تشکر مختار جان نهایت عزیز . کوشش میکنم که در باره ی هر چیزی که ذهنم را مشغول میکند بنویسم . حتمن در آن مورد هم خواهم نوشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد